علم بلاغت
علم بلاغت
Rhetoric Science
بلاغت، از فعل «بَلَغَ» و به معنی «رساندن» است. در اصطلاح ادبی منظور از بلاغت، تمام شیوهها و عناصری است که میتواند در جذب و تأثیرگذاری بر مخاطب کاربرد داشته باشد و لازمۀ آن، رعایت مقتضای حال مخاطب است. بلاغت، عبارت است از ایراد کلام با رعایت مقتضای حال، یعنی آوردن کلام مطابق مقتضای مقام به شرط فصاحت. منظور از فصاحت، آن است که کلمات به درستی و مطابق با منطق زبانی به کار بروند. بلاغت (تأثیر و نفوذ) که صفت معنی است بعد از فصاحت (درستی و وضوح) که صفت لفظ است تحقق مییابد. یعنی درحالی که مواظبیم تاکلمات وجملات را درست و مطابق هنجار به کار بریم، میکوشیم تا کلام ما به متتضای حال خواننده یا مخاطب باشد تا مؤثر و دلنشین افتد.اهل بلاغت، «بلاغت» را در مفرد (کلمه) محقّق نمیدانند. و لذا به دونوع بلاغت «کلام» و «متکلّم» قائل هستند.
بلاغت کلام
کلام را وقتی بلیغ گویند که علاوه بر جهات فصاحت، مطابق با مقتتضای حال باشد. زیرا هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد. آن است که جمله فصیح، و برای بیان مقصود گوینده وافی و رسا، و مطابق و مقتضی حال و مقام باشد؛ مثلاً در جایی که مقام مقتضی ایجاز و اختصار است، سخن را موجز و مختصر بگویند و در موردی که مقتضی تفصیل و اطناب است، کلام را مفصّل بیاورند.
بلاغت متکلّم
اهل بلاغت، در مقام اقتضای حال مخاطب، برای گوینده شروطی قائل هستند و معتقدند این شروط باید در وجود او «ملکه» شده باشد؛ یعنی در هر زمان و حالی، آمادگی ارائۀ سخن بلیغ را داشته باشد. متکلم بلیغ کسی را گویند که دارای ملکۀ بلاغت باشد یعنی هروقت بخواهد بتواند بیرنج و مشقّت مقصود خود را به کلام بلیغ ادا نماید.
تاریخچۀ علم بلاغت
تحقیقات نشان میدهد که علم بلاغت از زمان ساسانیان نزد ایرانیان پیش از اسلام معمول بوده است و قواعد و قوانین مدونی داشته است. جاحظ بصری از کتابی به نام کاروند نام برده که از کتب بلاغی ایرانیان بوده و مشتاقان بلاغت را به استفاده از آن توصیه کرده است. باید دانست که بلاغت عربی(= بلاغت اسلامی) در آغاز نشأت و پیدایش، از بلاغت عربی و ایرانی(= ایران پیش از اسلام) و یونانی، مایهور شده و درواقع قوام بلاغت عربی (= اسلامی) به مبادی بلاغی عربی و یونانی و ایرانی بستگی دارد. یکی از آبشخورهای بلاغت اسلامی، آرای بزرگان یونان قدیم، از جمله سقراط، افلاطون و ارسطو بوده که مسلمانان از قرن سوم هجری با آنها آشنا شده و از آنها تأثیر پذیرفتهاند. از این میان، نقش ارسطو، بسیار برجستهتر است. این تأثیرگذاری ارسطو، در اثر ترجمۀ دو کتاب مهم او؛ یعنی ( poetics بوطیقا یا فن ادب) و ( Rhetoric رطوریقا، بلاغت) از قرون اولیّۀ اسلامی است.
ارسطو در کتاب فنّ بلاغت، گفتمان و کلام بلیغ و فصیح را «هنر کشف تمام ابزار ممکن برای ترغیب در هرشرایطی» تعریف کرده است. این ابزارها و شیوهها از آرایشهای لفظی و معنوی(عناصر بدیع) آغاز میشود، در گام بعدی، شامل صور خیال (عناصر بیانی) و در گامی فراتر، به اقتضائات حال مخاطب و موضوع (عناصر معانی) میرسد.
به طور کلّی میتوان گفت که اساس بلاغت چه در شرق و چه در غرب دو کتاب ارسطو یعنی بوطیقا و رطوریقاست. آنچه نزد مسلمین به عنوان علوم بلاغت خوانده میشود – معانی، بیان، بدیع- با آنکه بعدها تدریجاً از رطوریقای یونانی هم بیش وکم متأثّر شده است، بیش از هرچیزی مبتنی بوده است بر اسالیب قرآن. از آنجایی كه رویكرد جمالی- بلاغی، ارتباط مستقیمی با قرآن كریم و شیوۀ تحلیل ادبی در زبان عرب داشته است، عامترین و گستردهترین رویكرد تألیفی در جهان اسلام بوده است و رسالهها و آثار فراوانی پدید آورده است. این رویكرد- درواقع و اساساً – بر معرفی اصول زیباشناختی شعر و تفسیر و تحلیل اركان آن كتاب پدید میآید.
علمای اسلامی به دنبال وضع و توسعه علم نحو و علم صرف و قواعد مربوط به آنها و پاسخگویی به نیاز مسلمانان غیرعرب و حفظ زبان و لغت عربی و پیشگیری از فساد آنها، به وضع قواعد و اصول فنون و علوم بلاغت و وضع اصطلاحات مربوط به آن روی آوردند و ابواب و فصول گوناگون برای مسائل مختلف این علوم وضع كردند تا بتوانند درك و فهم نكات دقیق فنون بلاغت را آسان كرده و برای آنان كه در صدد دریافت اعجاز قرآن میباشند راهی را ارائه كنند. بنابراین اثبات اعجاز قرآن كریم برای مسلمانان غیرعرب و یا مخالفان اعجاز آن، منشأ اولیۀ پدید آمدن علوم و فنون بلاغت بوده است.
هدف و غرض اصلی از علوم بلاغی در آغاز، اثبات اعجاز قرآن و آگاهی بر رموز و اسرار فصاحت و بلاغت قرآن، بوده است ولی بعدها كه این علوم به صورت دانشی مشخّص و ممتاز از سایر علوم تدوین یافت، بیشتر هدفش شناخت كلام دانی از عالی و اجتناب از فساد ذوق و انحراف طبع شعرا و نویسندگان بوده است.
عبدالقاهر جرجانی (درگذشتة ۴۷۱ ه) جایگاه والایی در تاریخ بلاغت دارد. او بود که توانست به صورتی دقیق، پایهگذار نظریّة دو علم معانی و بیان باشد. او کتاب دلائل الاعجاز را به بیان نظریّۀ علم معانی و شرح آن و کتاب اسرارالبلاغه را به شرح و بیان نظریّۀ علم بیان و مباحث آن اختصاص داد. دیگر وجه اهمیّت عبدالقاهر در بلاغت، توجّه به نظم نحوی در علم معانی است که پیش از او کمتر مورد توجّه بوده یا درست و دقیق تبیین نشده بود؛ چراکه کتب بلاغی عربی و فارسی پس از اسلام، عمدۀ توجّه خود را بر عناصر آرایشی کلام، مثل سجع و تجنیس و… و صور خیال آن، مثل تشبیه و استعاره و مجاز قرار داده بودند. عبدالقاهر جرجانی به نقش کاربردهای نحوی زبان در بلاغت پرداخت که نظریّهای بیبدیل در حوزۀ بلاغت است. جرجانی بلاغت و تأثیر را، منحصر در حوزۀ ساختارهای نحوی زبان میداند و آن را علم معانی النّحو می-خواند. منظور او از علم معانی النّحو، آگاهی شاعر و ادیب است از کاربردهای نحوی زبان و این که هرساختاری، در چه حالتی، چه نقشی میتواند داشته باشد.
موضوع علم بلاغت
واژۀ بلاغت در سیر تطوّر خود، انعطاف معنا و مصداق داشته است. در ابتدای امر، منظور از بلاغت، تمام عناصری بوده که زیرمجموعههای آن بیان و بدیع بوده و موضوع بحث آن هم عناصر مطروحه در همین علوم بوده؛ ازجمله سجع و جناس و تضاد و موازنه و تشبیه و استعاره و امثال اینها، و بعضی از مباحث علم معانی؛ چون اطناب و ایجاز و التفات و… تحت همین عناوین میآمده است. بلاغت که شامل سه فن معانی، بیان وبدیع میباشد، در ابتدا هر سه فن به هم آمیخته و یك فن محسوب میشد که به تدریج از یکدیگر جدا و هر کدام به عنوان یکی ازفنون ادبی شکل گرفت. قلمرو بلاغت، که پیش از دستهبندی سکّاکی، مرزهایی درهم و نامشخّص داشت به واسطۀ او به سه فنّ« معانی»، « بیان» و « بدیع» تقسیم شد.
در علوم بلاغی از مفردات كلمه از جنبۀ فصیح بودن آن و از جملهها از جهت زیبایی و نیروی تخیّل و دیگر چیزها كه در معانی و بیان و بدیع از آنها سخن رفته، بحث میشود. یعنی رسیدگی به اینكه در كجا، چه نوع سخنی مؤثّر است و در جای دیگر چه نوع دیگر. بیگمان یك جا خلاصه و كوتاه سخن گفتن مؤثّر است و جای دیگر به تفضیل و طولانی. در یك جا صراحت لازم است و در جای دیگر نوعی پوشیدگی. جایی سادگی ضرورت دارد و جایی موسیقایی كردن كلام و بازی با كلمهها. رعایت این مسائل است كه در نظر قدما، حوزۀ اصلی مباحث بلاغت را تشكیل میدهد.
منابع و مآخذ
۱.اصول علم بلاغت در زبان فارسی، غلامحسین رضانژاد.
۲.فرهنگ اصطلاحات ادبی، سیما داد.
۳. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلال الدّین همایی.
۴. مختصر المعانی، سعدالدین تفتازانی.
۵. معالم البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع، محمدخلیل رجایی.
۶. معانی، دکترسیروس شمیسا.
۷. معانی وبیان، غلامحسین آهنی.
۸. موسیقی شعر، دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی.
دیدگاهتان را بنویسید