فرمالیسم روسی
فرمالیسم روسی
« Russian Formalism»
یکی از مهمترین مکاتبی که به بررسی فرم اثر توجه نشان داد مکتب فرمالیسم بود. این مکتب ادبی در خلال جنگ جهانی اول در روسیه، علیه تحقیقات فرامتنی چون بررسی زندگینامهای، تاریخی، جامعه شناختی و روانشناختی منتقدان قرن نوزدهم به وجود آمد.
شاید بتوان گفت انقلاب صنعتی، به خودی خود، تأثیری مستقیم در جنبش فرمالیستی نداشته است اما میتوان بین این دو جریان شباهت هایی یافت که از آن نوعی تأثیرپذیری فرمالیسم از این جریان را به ذهن متبادر میکند.
چنانکه میدانیم انقلاب صنعتی تحولاتی بود که در میانۀ سدۀ هجدهم و تحت تأثیر مدرنیسم، در تمامی شئونات و زمینههای زندگی همچون تولید، حمل ونقل، صنعت، کشاورزی، علوم و آموزش روی داد؛ این تحولات ابتدا در اولین کشور صنعتی جهان؛ یعنی انگلستان ظاهر شد و سپس به سایر کشورها به ویژه آمریکا کشانده شد. در پی این دگرگونیها تولید محصولات رشد کرد، حمل ونقل ریلی شکل گرفت و آرام آرام راه را برای انتقال از مرحلهی سنتی تولید به دوران صنعتی هموار کرد. گذر از شیوههای قدیمی تولید و رهایی از قوانین سنتی حاکم بر کار و صنعت، مهمترین دستاورد انقلاب صنعتی بود.
این تحولات، منتقدان را به این فکر وا داشت که برای جدا شدن از روش های سنتی و تکراریِ حاکم بر نقد و بررسیهای زبانی، میباید تلاشهایی صورت گیرد. این گرایش متأثر از رسالتی بود که مدرنیسم برای دستیابی به روشهای جدید درزمینۀ دستیابی به چشم اندازهای تازه و ابداعی بر دوش متفکران نهاد؛ بر این اساس برای دورشدن از آن چه دستاورد هنرِ گذشته بود، هیچ چیز هنرمندان را از فکر تولید «آنتی تز» بازنمی داشت چنانکه منتقدین را به فکر تولید یک «ضد نقد» انداخت و اولین جرقۀ آن در این زمینه با ظهور فرمالیسم در روسیهزده شد.
نخستین نشانههای صورتگرایی (فرمالیسم) در سال ۱۹۱۴ م. در روسیه آشکار شد. دو گروه از زبان شناسان، یعنی انجمن زبان شناسان، به ریاست رومن یاکوبسن مسکو ۱۹۱۵ م و انجمن مطالعه در زبان ادبی اوپویاز در پطرزبورگ، با منتقدانی چون بوریس آخن باوم، ویکتور شکلوفسکی، ولف یاکوبینسکی، همکاری کرده و مکتب فرمالیسم روسی را تشکیل دادند. این تحو ل ادبی، نوآوری عظیمی را در حوزۀ ادبیات به وجود آورد.
ویژگی عمدۀ این دگرگونی، جدایی از هنجارهای ادبی سنتی و معیارهای متعارف پیشین بود. به هرحال حاصل کار انجمن پژوهشهای زبان شاعرانه با نتایج زبان شناختی حلقۀ زبانشناسی مسکو درآمیخت و این دو، بر روی هم زمینه ساز جنبشی شدند که بعدها با نام صورت گرایی شناخته شد و شکل تکامل یافتۀ آن، به نامهایی همچون نظریۀ ادبیات، نقد ادبی، ساخت گرایی، زبانشناسی ادبی، نشانهشناسی، سبک-شناسی و مطالعات ادبی خوانده میشود.
نخستین گام در این زمینه را ویکتور شکلوفسکی برداشت. او «رستاخیز واژهها» را در سال ۱۹۱۴ م. منتشر کرد که به عنوان اولین سند « فرمالیسم» شناخته شده است. با ارزش ترین اثر پژوهشی شکلوفسکی، مقالۀ «هنر همچون شگرد» بود، این مقاله را بیانیۀ مکتب فرمالیسم میدانند و دگرگونی بزرگی را در چارچوب نظریههای نقد ادبی پدید آورد.
این حوزه از نقد ادبی، ادبیات را از دیدگاه زبانشناسی بررسی میکند و اثر ادبی را یک مسئلۀ صرفاً زبانی میداند و فرم و شکل اثر را مبنای تحلیل زیباییشناسی و راه رسیدن به معنای نهفته در اثر ادبی در نظر میگیرد، در حقیقت شکل اثر ادبی را آفریننده معنا و مفهوم تلقی میکند. فرمالیستها « ادبیت» متن را جستجو میکردند و در پی یافتن رمز و راز ادبیت متن و کشف قوانین آن هستند. ازنظر آنان آنچه متن ادبی را از متن غیرادبی جدا میکند و موجب میشود در اثر ادبی، زبان روزمره آشنایی زدایی شود ادبیت است و آن را حاصل استفادۀ خاص از زبان میدانند.
ادبیت، همان عاملی است که مادۀ ادبی را تبدیل به یک اثر ادبی میکند. تمام کوشش نحلۀ فرمالیستهای روس متمرکز بر همین است که آن عامل را کشف کنند.
محتوا، چیزی جز انگیزش فرمها نمیتواند باشد و ادبیت هنگامی آغاز میشود که هنرسازهها -که هم بی شمارند و هم تقریباً مشترك در تمام آثار ادبی- از حالت مألوف و آشنا و تکراری و غیرفعال خود به درآیند و به گونهای خود را بر خواننده آشکار کنند که خواننده تصور کند که این نخستین بار است که با این هنرسازهها روبه رو شده است.
فرمالیستها برای آنکه نشان دهند شگردهای ادبی چگونه نتایج زیباشناسانه به بار میآورند و به متن ادبیت میبخشند به ارائۀ نظریاتی چون آشنایی زدایی، برجستهسازی، هنجار گریزی و وجه غالب پرداختند. ازنظر آنان آشنایی زدایی شامل تمام تمهیدات و شیوههایی میشود که زبان اثر را از حالت خودکار و تکراری خارج کند و آن را برای خواننده غریب و ناآشنا سازد.
در ادبیات، برجستهسازی را میتوان با هنجار گریزی زبانی یکسان شمرد. این برجستهسازی مبتنی است بر تخطی شاعر از قواعد و قراردادها و او به واسطۀ این کار از سطح منابع ارتباطی به هنجار زبان فراتر میرود و با رهاندن خواننده از قید بیان کلیشهای، او را متوجه چشم اندازهایی دیگر میکند. استعارۀ هنری که نوعی هنجار گریزی معنایی است، مهمترین نمونۀ این برجستهسازی است.
این جنبش تا سال ۱۹۲۸ شیوۀ مسلط و رایج پژوهشهای ادبی بود، اما سرانجام توسط استبداد حاکم کمونیسم که هیچ چیز جز برداشت عامیانه و مبتذل خود از مارکسیسم را نمیپذیرفت؛ رسماً مردود اعلام شد، علت این امر سیاستهای فرهنگی دولت روسیه بود که سعی در رواج مکتب رئالیسم اجتماعی داشت و معتقد بود هنر بازتاب بلاواسطۀ مسائل اجتماعی است.
ممنوعیت رسمی فرمالیسم در روسیه، عزلت و خاموشی با جلای اجباری وطن را برای آنان به دنبال داشت، اما رومن یاکوبسن با مهاجرت به چکسلواکی و پایهریزی مکتب زبانشناسی پراگ فرمالیسم را در شکل و هیأتی نو تحت عنوان ساختارگرایی زنده کرد، از این رو او را پرچم دار نئو فرمالیسم میخوانند؛ فعالیتهای گستردهی او، نیز ترجمۀ آثار و مقالات دیگر نظریه پردازان فرمالیست سبب گردید که اثرات فکری این مکتب، نقد ادبی و روش بررسی ادبیات را در اروپا، آمریکا و حتی مشرق زمین تحت تأثیر قرار دهد.
چند اصطلاح پرکاربرد در نقد فرمالیستی
۱. فرم
فرم یکی از مفاهیم کلیدی در ادبیات و از مؤلفههای ضروری شعر است به عبارتی یکی از وجوه ممیزۀ آثار ادبی، چگونگی به کارگیری فرم است. به دلیل گستردگی معنا و مفهوم کلی اصطلاح«فرم» در دنیای هنر و ادبیات ابهام زیادی در تبیین مفهوم آن وجود دارد و همین عامل موجب شده فرم و صورت، یکی از چالشهای ادبیات ایران و جهان باشد تا جایی که ارائۀ تعریف جامع و مشخص از این مفهوم، سخت و گاه ناممکن به نظر میرسد.
برای مشخص شدن مفهوم فرم، اغلب آن را در ارتباط و در تقابل با محتوا قرار دادهاند. میتوان گفت فرم محصول تکنیک و مهارت شاعر در اجرا و به کارگیری عناصر شعری است و انتخاب مناسب آن بر انسجام و استحکام ساختارِ شعر میافزاید. فرم وظیفه دارد خواننده را با ابهام هنری روبه رو کند و وی را با شعر به چالش بکشد.
برخلاف تعریف قدما از شکل که قالبهای شعری مانند قصیده، غزل و مثنوی را در برمی گیرد میتوان گفت شکل، فرم یا صورت، اصطلاحی است که به ساختار و بافت اثر اطلاق میشود. ساخت یا ساختار بازیافت کلیۀ ارتباطهای عناصر تشکیل دهندۀ یک اثر ادبی است که در صورت هماهنگی کامل میان آنها اثر به عنوان یک ساختار تکامل یافته مطرح میشود.
۲. ادبیت
ادبیت از اصطلاحات مهم و اساسی نقد فرمالیسم روسی است که اولین بار یاکوبسن آن را مطرح کرد وی معتقد بود مورد بحث علم ادبی، ادبیات نیست بلکه « ادبیت» است؛ یعنی آنچه از یک اثر، اثری ادبی میسازد بنابراین فرمالیستها با تاریخ قطع رابطه میکنند و تحقیقات خود را به سوی زبانشناسی سوق میدهند. صورتگرایان آثار ادبی را بر بنیان شکل و فرم بررسی میکردند. آنان ادبیات را یک مسأله صرفاً زبانی می دانستند و بر این باور بودند که وجوه ادبیت یک اثر را ویژگیهای خاص زبانی آن میسازد و همین ویژگیهای زبانی موردمطالعه آنان بوده است.
ادبیت کاربرد هنرسازهها در زبان است، به گونهای که متن عادی به متن ادبی مبدل شود. بحث ادبیت که شالودۀ اصلی مکتب فرمالیست است، از مبانی مهم و اصلی ادبیات و آثار ادبی در هر زبانی و هر دورهای بوده است، اما با تعابیر مختلف. شاید در دیدگاه کسی، ادبیت جنبه بدیعی آثار ادبی باشد و در دیدگاه آن دیگری، صور خیال و یا وزن و قافیه پردازی و یا چگونگی شیوه بیان شاعر و نویسنده، اما به هرحال میتوان گفت تمام این تمهیدات که زبان را از حالت مردگی و روزمرگی خارج میکنند و اعجاب و تحسین خواننده را برمی انگیزند، ادبیت متن را میسازند.
۳. هنرسازه
نظریه پردازان فرمالیسم معتقد بودند که ادبیات موجب میشود که ما با نگاه تازهای به جهان بنگریم و آنچه در اثر تکرار در نظر ما آشنا و مأنوس است، دوباره ناآشنا و بیگانه شود. به همین دلیل آشنایی زدایی را مهمترین کارکرد ادبیات و در حقیقت، جوهر ادبی را در آشنایی زدایی میدانستند و به چگونگی تأمین این هدف به وسیلۀ متن توجه میکردند.
هر اندازه به کارگیری تمهیدات بیانی و بدیعی در کلام زیباتر باشد، هنجارگریزی پویاتر خواهد بود. گریز از هنجار با افزایش درك ادبی مخاطب، او را به تأمل بیشتر وامی دارد و به آشنایی زدایی منجر میشود. از دید فرمالیستها، هنرمند و شاعر وظیفه دارد، با غریبسازی و نو کردن مفاهیم واژهها درك را دشوارتر کرده، بر لذت، ذوق ادبی و شگفتی مخاطب بیفزاید. بدین گونه که با زنده و فعال کردن هنرسازهها و موسیقی در یک بافت زبانی به برجستهسازی کلام بیفزاید. در واقع هنگامی که شاعر با شکستن معیارهای زبان روزمره با کمک وزن، گزینش ترکیبهای شاعرانه و گاه جابه جایی برخی ارکان جمله، زبان را از هنجار کلام روزمره دور کند دست به برجستهسازیزده است.
فرمالیستها انگیزش و برجستهسازی اثر ادبی را منوط به کارکرد هنرسازهها میدانند. ازنظر آنان هنرسازهها نقش اصلی در تبدیل زبان معیار به زبان ادبی دارند. تعریف کلی از هنرسازه چنین است: هنرسازه تمام تمهیداتی است که شاعران و نویسندگان و هنرمندان به کار میگیرند تا از ماده زبان یا ماده قصه و حکایت و وقایع روزمره به شعر یا به پیرنگ برسند.
در واقع هنرسازهها مصالح شاعر در معماری فرم اثر ادبی هستند هر اندازه به کارگیری این صناعات ادبی هنرمندانهتر باشد معماری زبان زیباتر شده و درك و لذت مخاطب افزونتر میشود. همین مهارت و ظرأفت در گزینش و پرداخت تمهیدات ادبی است که به جاودانگی اثر شعری و مقبولیت عامه منجر میشود. نحوه استفاده شاعران در گزینش و ترکیب هنرسازهها برای خلق اشعار خود در زمانهای مختلف ممکن است متفاوت باشد یا نقش فعال این تمهیدات شاعرانه در هر دورهای و سبکی با توجه به فرم اثر و چگونگی انتقال محتوا تغییر کند.
منابع و مآخذ
۱. رستاخیز کلمات، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی.
۲. ساختار و تأویل متن، بابک احمدی.
۳. سبکشناسی، نظریهها، رویکردها و روشها، دکتر محمود فتوحی.
۴. مقالات ادبی، زبانشناختی، دکتر علی محمد حقشناس.
۵. ناکارآمدی فرمالیسم در رویکرد های نقد ادبی معاصر، دکتر عطاءالله کوپال.
۶. نظریههای نقد ادبی معاصر، دکتر مهیار علوی مقدم.
۷. نقد ادبی در قرن بیستم، ژان ایو تادیه، ترجمه مهشید نونهالی.
۸. واژه نامه هنر شاعری، میمنت میرصادقی.
دیدگاهتان را بنویسید