استعاره
استعاره (Metaphor) چیست؟ ارکان و انواع آن
استعاره (Metaphor)
استعاره در لغت به معنی عاريه گرفتن و عاريه خواستن چيزی از کسی است و در اصطلاح، به معنی عاريه گرفتن واژه از معنی حقيقی و به کاربردن آن در معنی مجازی است به شرطی كه وابستگی بین معنی حقيقی و مجازی بر مبنای شباهت باشد. به عبارت دیگر، استعاره، به كار بردن واژه در معنی غیر اصلی ش باعلاقه مشابهت و وجود قرينۀ صارفه است. منظور از قرينۀ صارفه، نشانه و علامتی است كه به وسیلۀ آن مخاطب از معنی حقيقی منصرف شده متوجه معنی مجازی میشود.
در زبان انگليسی واژه استعاره (metaphor) از واژۀ يونانی (metaphora) گرفتهشده كه خود مشتق از meta به معنای فرا و pherein به معنای بردن است. مقصود از اين واژه دستۀ خاصی از فرايندهای زبانی است كه در آنها جنبه هایی از يك شیء یا چیز به شیء ديگر فرا برده يا منتقل میشود، به نحوی که از شیء دوم بهگونهای سخن میرود كه انگار شیء اول است.
در فرهنگِ اصطلاحاتِ ادبی جی. ای. كادن در توضیح واژه استعاره metaphor آمده كه استعاره در لغت به معنای «حمل كردن » «نقل مکان دادن» یا «منتقل كردن» است و در اصطلاح يكی از صنايع بديعی است و منظور از آن، اشاره به چيزی، پنداری يا كنشی با كلمه يا عبارتی است كه معمولاً به چيز يا پندار يا كنشِ ديگری اشاره دارد. از این رو كيفيت مشتركی را بين آن دو القا میکند. در استعاره اين شباهت غالباً نوعی همسانی خيالی است تا شباهتی كه مستقيماً با مقايسه عنوانشده باشد. در استعاره جزء حقيقی اصلی را مستعارله (tenor) و جزء ثانویِ مجازی را مستعارمنه (vehicle) میگویند.
استعاره يكی از فرايندهای ذهنی – زبانی است كه نظریات و عقاید زبانشناسان شناختی، تحولاتی گسترده را در دیدگاههای سنتی نسبت به آن پديد آورده است. معنی شناسان شناختی (که کارشان بررسی رابطه بین زبان انسان، ذهن آدم و تجربههای اجتماعی و فیزیکی آدم است) استعاره را ابزاری برای تفکر و درك و شناخت مفاهيم انتزاعی معرفی كردند كه كاربردها و عملكردهای گوناگون و گسترده در زبان خودكار (زبان معیار یا زبان غیرادبی) و زبان ادبی دارد.
میشود گفت، معنا شناسان شناختی استعارهها را پدیدهای جداشدنی از زبان روزمره و داراي مختصاتی كاملاً منسجم و نظاممند میدانند. جرج ليكاف و مارک جانسون (از زبان شناسان و پژوهشگران حوزۀ معنا شناختی) بر اين نكته تأکیددارند كه استعاره، عنصری بنيادين در مقولهبندی ما از جهان خارج و فرايندهای انديشيدن ماست و به ساختهای بنيادين ديگری از قبيل طرح واژههای تصوری يا فضاهای ذهنی و امثال آن مربوط میشود.
در مقاله «نظريۀ معاصر استعاره» ضمن نقد نظریههای كلاسيك زبان، كه استعاره را موضوعی زبانی و نه مربوط به انديشه تلقی میکردند، نوشته است: در نظریههای كلاسيك، استعاره را شيوۀ بيان بديع يا شاعرانه به شمار میآورند كه طی آن، يك يا چند واژه موجود برای يك مفهوم، خارج از معنای قراردادی آن برای بيان مفهوم مشابه به كار گرفته میشود. آنها بر این نکته تأکید دارند كه آن شیوههایی كه برای بيان استعاری و شاعرانه حاكم است نه در زبان كه در انديشه بايد پیدا کرد.
اینها نگاشتهای كلی در قلمروهای مفهومی است و نه فقط در شيوه های بيان بديع شاعرانه، كه در مورد زبان روزمره هم وجود دارد؛ به اين معنی كه جايگاه استعاره بهکلی در زبان نيست، بلكه خاستگاه آن را بايد در چگونگی مفهومسازی يك قلمرو ذهنی برحسب قلمرو ذهنی ديگر يافت. به عقيده ليكاف، مفاهيم انتزاعی روزمره مثل زمان، عليت، حالات و هدف نيز استعاری است و استعاره كه همان نگاشت بين قلمروهاست در كانون معناشناسی زبان طبيعی متعارف قرار دارد و مطالعۀ استعاره ادبی در واقع گسترش مطالعۀ استعارۀ روزمره است و در پس استعاره روزمره، نظامی عظيم، شامل هزاران نگاشت بين قلمروها قرار دارد.
به گفتۀ ريچاردز نویسنده و منتقد ادبی انگلیسی، نوعی رابطه دلالی سبب میشود که بتوان نشانهای را بهجای نشانۀ دیگری به كار برد؛ فرض کنيد در استعاره دو جزء از الف و ب وجود دارد. يکی از اجزاء، چيزی است که تقریباً در معنای تحتاللفظی خود به کار میرود مثل انسان که در معنای تحتاللفظی خود به کار میرود. به اين قسمت، موضوع اوليه استعاره میگویند؛ اما جزء دوم، آن چيزی است که در معنای تحتاللفظی خود به کار نمیرود بلکه بيشتر در معنای استعاریاش به کار میرود و به آن موضوع ثانويه میگوییم.
وقتی میگوییم: انسان گرگ است، مقصود ما درواقع گرگ به معنای حقيقی آن نيست بلکه معنای استعاری آن مدنظر است. ریچارد معتقد است که استعاره باعث میشود اين دو موضوع با هم تعامل داشته باشند؛ يعنی ما يك سری ویژگیها و چيزهايی را از الف به ب نسبت میدهیم و در مقابل چيزهايی ديگری را از ب به الف انتقال میدهیم تا از طريق اين فرآيند به معانی جديدی برسيم که اين معنا از هرکدام از الف يا ب بهتنهایی، دريافتنی نخواهد بود. در اين فرآيند به فهم نوظهوری میرسیم که بروز آن منوط به در کنار هم قرار گرفتن و تعامل بين الف و به است. در باور او، استعاره، حاصل فرآيندی تعاملی بين دو تصور يا ايده از دو چيز متفاوت است که کلمه واحدی آنها را پشتيبانی میکند. معنای نهايی استعاره حاصل حضور همزمان، تعامل و مشارکت اين دو تصور يعنی مستعارله و مستعارمنه است و از معنای هر يك از اين دو رکن به تنهايی، متفاوت است.
رومن ياكوبسن زبانشناس روسی معتقد است كه دو اختلال اصلی سازندۀ زبان پريشی (اختلال مشابهت و اختلال مجاورت) ظاهراً با دو صورت بيانی اصلی استعاره و مجاز مرسل ارتباطی مهم دارند. از نظر رومن ياكوبسن، پيام ها از برهمکنش يك حركت «افقی» كه كلمات را با هم تركيب میکند، با يك حركت «عمودی» كه كلمات خاص را از مجموعه موجود زبان انتخاب میکند، ساخته میشود. فرايند تركيبی (= همنشينی) در مجاورت نمود پیدا میکند و ابزار آن مجاز مرسل است؛ فرايند گزينشی (= جانشينی) در مشابهت تجلی میکند و ابزار آن استعاره است. دو محورِ جانشينی و همنشينی را می توان به شكل زير نمايش داد:
محور گزينشی (جانشينی) =استعاره
محور تركيبی (همنشینی)=مجاز مرسل
جالبترین مطلبی كه ياكوبسن مطرح میکند اين است كه نثر – كه لزوماً با روابط مجاورت یا همنشینی ادامه پیدا میکند یعنی بهسوی مجاز گرايش دارد ولی شعر كه در ساختار موزون خود و استفادهاش از قافيه تأكيد بر مشابهت دارد بهسوی قطب استعاری تمایل دارد؛ یاکوبسن همچنين معتقد است كه آثار رئاليستی، مجازی هستند و آثار رمانتيك و سمبوليك، استعاری هستند. حركت شعر از وضوح به ابهام را در ميزان بهر ه گيری شاعران از تشبيه، استعاره، كنايه و سمبل میبینیم. در واقع حركتِ شعر از تشبيه به استعاره و از استعاره به كنايه و از كنايه به سمبل، حركت شعر از وضوح به ابهام است ابهام ذاتاً يكی از ویژگیهای مشخصۀ شعر است و استعاره اساساً بخشی از همين فراينده چون استعاره کموبیش دور از ذهن است و کموبیش پيچيده، بر اين اساس، میشود استدلال كرد كه شعر، با استفاده از «ابهامهای چند لايۀ استعاره» در عمق بخشيدن به شعر مؤثر است.
استعاره با ترکیب دریافتهای ما از مشبه و مشبهبه معنایی میسازد که حاصل تبادل آنهاست و همیشه با تفسیر تحتاللفظی، شباهت آن دو عنصر را بیان کرد. استعاره باعث میشود مفهومی انتزاعی را، با قیاس آن با مفهومی آشنا در زندگی روزمره بهتر درک کنیم.
زبان نظامی از استعارههاست که هم در تکوین زبانی و هم در کارکرد زبانی سرشتی استعاری دارد. بر این اساس، به تدریج این باور شکل گرفت که تمام مفاهیمی که انسان با آن سر و کار دارد، هر یک برساختههایی استعاری است که در نظام غنی زبان شکل میگیرد و تأثیرپذیری آنها از مؤلفهها و شرایط تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، جغرافیایی و سیاسی نیز صرفاً از طریق زبان و در زبان صورت میگیرد. از طرف دیگر، این باور بهعنوان اصلی مهم پذیرفتهشده است که تکوین نظام مفهومی و شناختی انسان و تمام ذهن و جهان درون و برون انسان در زبان و از طریق زبان صورت گرفته است و این امر مهم از طریق سازوکار استعاری زبان صورت میگیرد. زبان، آغاز و پایان هستی است و البته حتی واژههای «آغاز» و «پایان» هم استعارههایی هستند که هیچگاه به واقعیت فینفسه «آغاز بودن» و «پایان بودن» منتهی نمیشوند.
ارکان و پایههای استعاره
۱. مستعار له: معنای مجازی لفظ که مطابق است با مشبه در تشبیه. معنای باطنی و موردنظر شاعر.
۲. مستعار منه: معنای حقیقی لفظ که مطابق است با مشبهبه در تشبیه. معنای اولیه و ظاهری
۳. لفظ مستعار: لفظی است که در غیر معنی حقیقی به کار گرفتهشده است که برابر است با لفظ مشبهبه. لفظی که در آن استعاره شده است.
۴. قرینه: که به آن قرینۀ صارفه نیز میگویند، واژه یا واژههایی است که ذهن را از معنای حقیقی لفظ مستعار دور میکند و به معنای مجازی میکشاند.
۵. جامع: همان وجه شبه بین مستعارله (مشبه) و مستعار منه (مشبهبه) است. ارتباط میان واژه اولیه و واژه موردنظر.
از ديدگاهِ زبان شناسان استعاره نوعی هنجار گریزی معناشناسيك است. در مکتب پساساختارگرایی، استعارهها عناصری زبانی برای ادراک انسان و جهان هستند و ذهنیت و جهانبینی انسان در نظام غنی زبان شکل میگیرد. استعاره اصلاً فرآیندی است که در زبان محقق میشود و نه فقط عامل انتقال معنا که آفرینندۀ معنا است؛ آنهم از طریق ایجاد کنش و واکنش میان دو امر که امر سوم را ایجاد میکند. در استعاره کلمه یا تعبیری از یک حوزه مفهومی و انتزاعی، به کلمه یا تعبیری آشنا و نزدیک به ذهن تشبیه میشود؛ بهبیاندیگر، «الف» به مثابه «ب» فهم میشود؛ یعنی ویژگیها و عناصری از مستعارمنه به عاریت گرفته و به مستعارله منتقل میشود.
مهمترین انواع استعارههای ادبی
۱. استعارۀ مصرحه مجرده
آن است كه مشبهبه با یكی از ملائمات و ملازمات مشبه محذوف (مستعار له) همراه است.
قیصر امین پور: «بیرنگتر از نقطۀ موهومی بود/ این دایرۀ کبود اگر عشق نبود».
مستعار له (مشبه): آسمان؛ مستعار منه: دایره کبود. کبود از ملائمات مستعار له، کبود قرینه این استعاره است.
احمد شاملو : «نه / اين برف را/ ديگر/ سرِ بازایستادن نيست/ برفی كه بر ابروی و موی ما مینشیند».
«برف» استعارۀ مصرحۀ مجرده از موی سپيد پيری «بر ابرو و مو نشستن» از ملائمات و ملازماتِ مشبهِ محذوف است.
۲. استعارۀ مصرحۀ مرشحه
آن است كه مشبهبه به همراه یكی از ملائمات و ملازمات خودِ مشبهبه و نوعی قرینۀ خفی میآید. دركِ این نوع استعاره در مقایسه با استعارۀ مصرحۀ مجرده و مطلقه سختتر است، به همین دلیل به آن مرشحه یعنی تقویتشده و پرورده میگویند. اصولاً قرائن در استعارۀ مصرحۀ مرشحه ضعیف و پنهان و یا ظریف است.
حسین منزوی: «جهان برای همیشه سیاه بر تن کرد/ شبی که ماه تمام تو در محاق افتاد».
«ماه تمام» استعارۀ مصرحة مرشحه از چهرۀ معشوق و واژههای «شب» و «محاق» از ملائمات مشبهبه (ماه تمام) است. سیاه بر تن کردن جهان قرینۀ حالیه است که ذهن مخاطب را به معنای استعاری هدایت میکند.
اخوان ثالث: «ای درختانِ عقيم ریشهتان در خاك هرزگی مستور /يك جوانی ارجمند از هيچ جاتان رست نتواند».
«درختان عقيم» استعارۀ مصرحۀ مرشحه از روشنفكر نمايان و واژههای «خاك » « ريشه » « رستن » و « جوانه » از ملائمات و ملازمات خودِ مشبهبه (درختان عقيم) است. تنها قرينۀ خفی و ظريف در شعر، قرينۀ حاليه و معنوی است كه ذهنِ خواننده را به معنای استعاری راهنمايی میکند.
۳.استعارۀ مصرحۀ مطلقه
استعارهای است كه مشبه به به همراه ملائمات مشبه و مشبهبه میآید. یعنی ملائمات مشبه محذوف و مشبهبه موجود هر دو به ما در درک استعاره کمک میکنند میشود گفت این نوع استعاره ازنظر تئوری از هر دو استعارۀ دیگر برتر است؛ چون نه استعاره را بهراحتی میفهمیم و نه در فهم آن دچار مشكل میشویم.
حسین منزوی: «دهانت جوجههایش را پریدن گر بیاموزد/ کلام از لهجۀ تو اعتباری تازه خواهد یافت».
«جوجهها» استعارۀ مصرحۀ مطلقه از «سخن معشوق» و واژههای «کلام » و «لهجه » از ملائمات مشبهِ محذوف (سخن) و واژۀ «پریدن» از ملائمات مشبهبه موجود (جوجهها ) است.
احمد شاملو: «كتابِ رسالتِ ما محبت است و زيبايی /تا بلبلهای بوسه/بر شاخِ ارغوان بسرايند».
«شاخ ارغوان » استعارۀ مصرحۀ مطلقه از لبهای سرخ، واژههای «بوسه » و «محبت » از ملائمات مشبهِ محذوف (لبهای سرخ) و واژه «بلبل» از ملائمات مشبهبه موجود (شاخ ارغوان) است.
منابع و مآخذ
۱. استعاره، ترنس هاوکس، ترجمۀ فرزانه طاهری.
۲. بیان، دکتر سیروس شمیسا.
۳. درآمدی بر معنیشناسی، دکتر کوروش صفوی.
۴. زبان ادبیات داستانی نوگرا: استعاره و مجاز، دیوید لاج، ترجمۀ مریم خوزان.
۵. زبان شناسی و ادبیات (تاریخچۀ چند اصطلاح)، دکتر کوروش صفوی.
۶. صور خیال در شعر فارسی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی.
۷. مجموعه اشعار: «حسین منزوی، فاضل نظری، نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری».
Cuddon, J.A. (1979), A Dictionary of Literary termse, NewYork: penguin books.
دیدگاهتان را بنویسید