مفاهیم، مبانی و تاریخچۀ قافیه در ادبیات جهان
قافیه «Rhyme» چیست؟ مفاهیم، مبانی و تاریخچۀ قافیه در ادبیات جهان
قافیه
کلمۀ قافیه در لغت به معنی به دنبال و از پی آینده میباشد و از اصل قفا، یقفو، قَفواً و فَقواً و قفوت فلاناً یعنی از پس فلانی فرا رفتم. در شعر نیز چون قافیه پس از دیگر اجزای شعر میآید، به این نام خواندهاند. در اصطلاح مجموعهای است از چند صامت و متحرّک که در آخرین کلمۀ مصراعها و یا ابیات تکرار میشود به شرطی که به یک لفظ و معنی نباشند.
رنه ولک منتقد ادبی چکی-آمریکایی گفته است برخی افراد قافیه را باعث محدودیت شعر و مزاحم شکلگیری آن دانستهاند. درصورتیکه نه تنها قافیه قید نیست بلکه شاعر را وامیدارد که درستتر بیندیشد و مکنونات خویش را دقیقتر بیان کند.
بیتی را که قافیه در آن آمده باشد «مقفا» میگویند و اگر هر دو مصرع دارای قافیه باشد «مصرّع» می خوانند و اگر ردیف بعد از قافیه تکرار شده باشد «مردّف» خوانده میشود. در شعر فارسی (بهجز قالبهای نو) قافیه، اساسیترین رکن در تعیین قالبهای مختلف شعر میباشد، مثلاً اگر ده بیت شعر هموزن و متوالی داشته باشیم، با توجه به اینکه قافیه به چه صورتی تکرار شده باشد قالب شعر میتواند متفاوت باشد. یان ریپکا، شرقشناس و استاد ادبیات فارسی چکی، قافیه را تابع قواعد حاکم بر اوزان کلاسیک و عروض میداند که از عربی اقتباسشده و با زبان فارسی تطبیق یافته است.
تاریخچۀ قافیه در ادبیات جهان
در ادبیات بسیاری از ملل جهان، قافیه در کنار وزن اساس شعر است یا حداقل از پایههای اساسی شعر محسوب میشود؛ امّا اینکه چگونه و در چه زمان و زبانی وارد ادبیات شده را نمیتوان دقیق مشخص کرد. زمانی که هنوز قافیه شکل نگرفته بود وزن جزء ماهیت و جوهر شعر بود امّا قافیه کمکم وارد شعر شد تا جایی که جزو اصلی شعر شد.
در شعر زبانهای باستانی هندواروپایی مانند سانسکریت و یونانی و لاتینی قافیه نبوده است و در زبانهای ایرانی اوستائی و پارتی و پهلوی نیز آنچه تا حالا از جنس شعر شمردهشده قافیه وجود نداشت.
آرتور کریستنسن ایرانشناس دانمارکی گفته بود که دریکی از قسمتهای بُندَهِش (که از کتابهایی به زبان پهلوی و اواخر دورۀ ساسانی ست) که در سرگذشت کودکی کیقباد است، پنج مصرع هشت هجائی یافته که مصراعهای سوّمی و چهارمی در آن قافیه داشته.
مهرداد بهار اسطوره و تاریخشناس معاصر معتقد بود که شعر ایرانی تا پایان روزگار ساسانیان قافیه نداشته و در این دوره است که بهاحتمال زیاد قافیه داخل شعر میشود به طورکلی میتوان تصوّر کرد که در شعر روزگار ساسانی قافیه وجود داشته است. تاریخ پیدایش قافیه را در شعر این روزگار باید در اواخر دورۀ ساسانی دانست؛ امّا با نظم و ترتیب قافیه در شعر عربی نبوده است که شاعر مجبور به رعایت آن باشد؛ اما در شعر عربی قافیه، اساس شعر و یکی از عناصر اصلی آن به شمار میآید. مراحل تطوّر و دگرگونی قافیه در شعر عرب از سجع بیوزن شروعشده (وزن عروضی منظور است) و آنگاه بهصورت رجزهای ساده که از دو سه مصراع تجاوز نمیکرد درآمده بود. (رجز در زبان عربی شعری بود که هنگام جنگ برای فخرفروشی و خودستایی میخواندند.)
قافیه ازنظر تاریخی در شعر انگلیسی تقریباً از قرن یازدهم میلادی و یا قرن دوازدهم دیدهشده است. اصولاً شعر در اروپا قافیه نداشته و در شعر انگلیسی تا قرونوسطی نیامده بود و از این دوره، از طریق زبانهای فرانسه و ایتالیایی در انگلیسی هم رایج شد. در قرن یازده و دوازده میلادی در اروپا طایفهای از شاعران و آوازخوانان بودند که هم شعر میسرودند و هم آن را با عود مینواختند و در شعرهای آنان ویژگیهای شعر عربی دیده میشد. اسم این گروه را «تروبادور» گذاشته بودند و بعضیها معتقد بودند که از کلمۀ طرب عربی گرفتهشده است. در مورد تروبادورهایی که در اسپانیا و جنوب فرانسه بودند، آشناییشان با شعر عربی را یکی از راههای انتقال قافیه به شعر اروپایی میدانند.
فواید قافیه
در خواننده ایجاد حیرت و شگفتی میکند.
موسیقی شعر را کامل میکند.
به شعر نظم میدهد و حفظ کردن شعر را آسان میکند.
از بین مکاتب ادبی اروپا تا قرن نوزدهم همه طرفدار استعمال قافیه بودند و در این میان بیش از همه «پارناسین ها»(که طرفداران مکتب پارناس بودند) به قافیه دلبستگی داشتند و میگفتند قافیه مثل میخی زرّین است که تخیلات شاعران را تثبیت میکند.
قافیه در شعر، نقشهای متعدّدی دارد. نخستین نقش آن تعیین نوع قالب شعری است. به این معنی که انواع قالبهای شعری را از محل قرار گرفتن قافیه تشخیص میدهیم. برای مثال در مثنوی هر بیت قافیۀ جداگانهای دارد یا در غزل مصراع اول و مصراعهای زوج قوافی مشترک دارد و به همین ترتیب در هر قالبهای شعری شیوۀ چینش قافیه متفاوت است.
ویژگی دیگر قافیه نقش موسیقایی آن است. قافیه جزئی از موسیقی شعر است که از نظر زیباییشناسی به قرینهسازی، ایجاد تناسب، تداعی معنا، وحدت شکل و جدا کردن مصراعها و ابیات میپردازد.
شفیعی کدکنی در کتاب موسیقی شعر معتقد به نقشهایی برای قافیه است که عبارتاند از:
1.تأثیر موسیقایی 2. تشخّصی که قافیه به کلمات خاص هر شعر میبخشد 3. لذّتی که قافیه از برآورده شدن یک انتظار به وجود میآورد 4. زیبایی معنوی یا تنوع در عین وحدت 5. تنظیم فکر و احساس 6. استحکام شعر 7. کمک به حافظه و سرعت انتقال 8. ایجاد وحدت شکل در شعر 9. جدا کردن و تشخّص مصراعها 10. کمک به تداعی معانی 11. توجّه دادن به زیبایی ذاتی کلمات 12. تناسب و قرینهسازی 13. ایجاد قالب مشخص و حفظ وحدت 14. توسعۀ تصویرها و معانی 15. القاء مفهوم از راه آهنگ کلمات
مهمترین نقش قافیه، ایجاد موسیقی در شعر و مکمّل وزن است.
قافیه، حاصل تکرار مصوّت ها و صامتهاست و برای تکمیل موسیقی عروضی شعر آورده میشود. قافیه با آنکه جزء کوچکی از بیت یا بند هست، در القای موسیقی، انسجام و سروسامان بخشیدن به اجزای بیت، تنظیم فکر و احساس شاعر، نقش اساسی دارد. علاوه بر این قافیه جزئی از کلمۀ معنیداری است که آن کلمهها در پایان بیت یا مصراع آمده است؛ پس در انتقال پیام شعر به خواننده یا مخاطب هم کمک میکند.
برخی از محققان و منتقدان غربی شعر را یک نوع از موسیقی به شمار میآورند و نتیجۀ تحقیق آنها این است که قافیه در ساختمان یک شعر همان نقشی را دارد که کلیدها و مایهها در موسیقی دارند.
از نظر ولادیمیر مایاکوفسکی شاعر روسی قافیه چفتوبست شعر است و قافیه باید از تمام کلمات شعر محکمتر و استوارتر باشد، زیرا اشعار را به یکدیگر پیوند میدهد و به همین دلیل «اجسامی» که قافیه را تشکیل میدهند لازم است محکمتر از «اجسام» دیگری باشند که در ساختمان شعر بهکاررفته و بدون قافیه شعر به کلی شکسته و ویران میشود. مایاکوفسکی میگوید: من همیشه لغت برجسته و مشخصی را در آخر بیت جای میدهم و به هر زحمت و شکل و ترتیبی که باشد قافیهای برایش پیدا میکنم. پس قافیه نوعی هارمونی و توان ذهنی و معنوی را در شعر به وجود میآورد. جنبه صوتی قافیه نتیجه تکرار هماهنگیهای صامتها و مصوتهای مشترک است و جنبه معنایی آنکه در خصوصیت کلی شعر دخیل است، نتیجه تمام تصاویری است که در هر بازگشتی در ذهن تثبیت میشود.
از نظر هگل فیلسوف آلمانی: قافیه جنبۀ فیزیکی الفاظ را از راه جلب توجّه ما به کلمات نمایش میدهد بیآنکه توجهی به معانی آنها داشته باشیم.
مبانی قافیه
اساس قافیه یا آهنگ یکسان چند کلمه را، هجای قافیه به وجود میآورد. در ایجاد قافیه، صامت آغازی این هجاها قابل تغییر است و بقیۀ حروف ثابت و تغییرناپذیر است.
هجای cv (صامت+ مصوت کوتاه)،c قابل تغییر و v غیرقابل تغییر است؛مانند: تو( tu)
هجای cv (صامت+مصوت بلند) c قابل تغییر و v غیرقابل تغییر است؛ مانند: مو
هجای cvc (صامت+ مصوت بلند+ صامت) c آغازی قابل تغییر و vc غیرقابل تغییر است؛ مانند: مَن
هجای cvc (صامت+ مصوت بلند+ صامت) c آغازی قابل تغییر و vc غیرقابل تغییر است؛ مانند: شاد
هجای cvcc (صامت+مصوت کوتاه+ دو صامت) c آغازی قابل تغییر و vcc غیرقابل تغییر است؛ مانند: مغز
هجای cvcc (صامت+ مصوت بلند+ دو صامت) c آغازی قابل تغییر و vcc غیرقابل تغییر است. مانند: دوست
منابع و مآخذ
۱. آشنایی با عروض و قافیه، دکتر سیروس شمیسا.
۲. المنجد، لویس معلوف.
۳. بررسی جامعی در بحور شعر فارسی، حسین آهی.
۴. دربارۀ ادبیات و نقد ادبی، دکتر خسرو فرشید ورد.
۵. عروض و قافیه در شعر فارسی، دکتر محمدحسین کرمی.
۶. موسیقی شعر، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی.
دیدگاهتان را بنویسید