مؤلفه های آثار رئالیستی
مؤلفههای آثار رئالیستی
رئالیسم بیان صریح فردیت هاست و روش و فرمول خاصى ندارد. با توجه به آثار خلق شده در این حوزه میتوان مؤلفههای رئالیسم را در دو حوزۀ محتوا و فرم مورد بررسى قرار داد.
محتوا
در آثار رئالیستى، واقعیتهای زندگى در توالى ادراك شدهای از وقایع به طوری غیراتفاقی و مبتنى بر رابطۀ علت و معلولى با نگاهى بیطرفانه و خویشتن دار به تصویر کشیده میشود. این واقعیتها مسائلی نظیر مسائل سیاسى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى و… را در بر میگیرد. نویسندگان رئالیست سعی در توصیف واقعیت جامعه خود با تمام زشتیها و زیباییهای آن دارند و شخصیتها و قهرمانان داستان را از میان جامعۀ معاصر انتخاب میکنند، نه از بین یونانیان و رومیان و مردم قرون وسطا که کلاسیکها و احساس گرایان به آن میپرداختند. سخنور واقع گرا خود را تاریخنویس میداند، منتها تاریخنویس عادات و اخلاق جامعه.
سیاست و اجتماع
داستانهای امروزى چون اصولاً در ارتباط نزدیکى با زندگى بشرند، موضوعات آنها را نیز واقعیتهای مربوط به زندگى به دور از عناصر خیالى تشکیل میدهد، اما با این وجود نمیتوان تخیل را به مثابۀ یک اصل ادبی در این آثار نادیده گرفت. واقعیتهای سیاسى اجتماعى به عنوان یک اصل مهم بخش عظیمی از محتواى آثار رئالیستى را به خود اختصاص میدهد.
این واقعیتهای سیاسى اجتماعی مسائلى نظیر جنگ، انقلاب و مسائل مربوط به زندگى تودۀ مردم نظیر بیمارى، مرگ، فحشا و فساد اخلاقى، اعتیاد و… را در بر میگیرد. نویسندۀ آثار رئالیستى ممکن است در بیان این مسائل از تاریخ به مثابۀ یک عنصر الهام بخش بهره گیرد. از این رو گذشتهای که در آثار رئالیستى به تصویر کشیده میشود، نزدیک به جامعهای است که خود نویسنده متعلق به آن است.
یکی از مسائلی که در بیان زندگى بقای فرودست جامعه مطرح میشود، حضور انسان و حیوان در کنار یکدیگر است، بدان جهت که زندگی شخصیتها دون شخصیت انسانى و گاه تا حد حیوانى تنزل مییابد.
اقتصاد
یکی از موارد مهم و مورد توجه در محتواى آثار رئالیستى توجه به مسائل اقتصادى در دورههای مختلف و تأثیر آن بر رفتار و سلوك انسان هاست. رئالیستها با معطوف کردن نگاه کاوشگرانۀ خود به این مسأله و ارتباط آن با زندگى روزمره، سعى دارند به ریشهیابی مشکلات اقتصادى بپردازند، چرا که ریشۀ هر چیزى زیر لایههای زندگى نهفته است. این کار در آثار رئالیستى با انتقاد از سرمایه داری و سرمایهداران و به تصویر کشیدن تضاد طبقاتى به وسیلۀ بیان و تحلیل زندگی اشراف در کنار فقر و فلاکت طبقۀ کارگر و زحمتکش صورت میپذیرد. رسیدن به چنین هدفى جز با جهان بینی به دور از محافظه کاری و مشاهده و بررسى بیطرفانۀ نویسنده امکانپذیر نیست.
فرهنگ
داستاننویس رئالیستى علاوه بر توجه به مسائل سیاسى اجتماعى و اقتصادى باید فرهنگ را به عنوان عنصر مهمى در زندگى فردى و اجتماعى مورد بررسى قرار دهد. طبعاً چون سفر در داخل هر کشور آسانتر از سفر به کشورهاى دیگر است، نویسندگان رئالیست با سفر به مناطق مختلف به بیان شیوۀ زندگى، آداب و رسوم و… که گاه از عقاید مذهبى و گاه از جهل و خرافات نشئت میگیرد، میپردازند.
به همین دلیل داستانهای رئالیستى با برملا کردن خرافات، قراردادها و اعتقادات واهى، تصورات و اوهام نادرست و زیانآوری را که در پشت عادات و سنتها نهفته است، مورد حمله قرار میدهد. گرچه انسانها و اسطورهها مختص یک ملتاند، اما ممکن است علی رغم اختصاصی بودنشان مشترکاتی با فرهنگ سایر ملل داشته باشند.
علاوه بر مسائل ذکرشده، برخى امور مانند غرب زدگی و… در یک دورۀ خاص در فرهنگ یک ملت و آثارى که آن فرهنگ به تصویر میکشند، جلوه میکند. بنابراین، واقع گرایی، زندگی را به مثابۀ یک کل به هم پیوسته که روابط و پیوندهاى درون آن به طوری علت و معلولى شرط یکدیگرند، مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد. در این تحلیل باید سعى نویسنده بر این باشد که خود را از احساسات و هیجانات شخصى دور نگه دارد و از اظهارنظر جانبدارانه بپرهیزد. البته باید توجه داشت هر اندازه تجارب نویسنده بیشتر باشد، غرض ورزی و جانبدارى او در بیان مسائل کمتر خواهد بود و جهان بیرون با وسعت بیشترى در آثار او منعکس میشود.
فرم و ساختار
در بررسى داستانهای رئالیستى علاوه بر محتوا، آنچه اهمیت دارد، پرداختن به فرم و ساختار عناصر داستانى از قبیل پیرنگ، پرداخت، صحنه پردازی، شخصیت پردازی، زبان، شیوۀ روایت، لحن، نمادپردازى و… است. تفاوت در دیدگاهها و جهان نگریهای هنرى موجب تفاوت در ساختار داستان و شیوۀ استفاده از این عناصر داستانى میشود و این تفاوت در ساختار، در بسیارى از عناصر داستان تأثیر خود را بر جاى میگذارد؛ به عنوان نمونه راوى داستانهای رئالیستى یا سوم شخص عینى است و یا اول شخص ناظر که نظرگاه داناى کل را براى اطلاع دادن از پیشینۀ رویدادها و شخصیتها به کار میگیرد.
این مشاهدات عینى که فارغ از عواطف شخصى و اظهار نظرهاى جانبدارانه است، گاه به شیوۀ تک گویی درونى صورت میگیرد. در خصوص پیرنگ داستانهای رئالیستى نیز توجه به اصل علت و معلولى، داشتن ساختار سه قسمتى (آغاز، اوج، فرجام) نداشتن پایان خوش، تک خطی بودن داستان و… امورى است که به جنبۀ حقیقت مانندى اثر کمک فراوانى میکند.
نماد
نمادها را از یک منظر میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف، نمادهاى مرسوم که بر اثر تکرار جنبۀ همگانى پیدا کردهاند.
ب، نمادهایى که در یک داستان خاص معنا دارند.
البته در دستۀ دوم باید به این نکته توجه داشت که اگر نمادها خیلی اختصاصى و شخصى باشد، اثر نامفهوم و آشفته میشود، زیرا نمیتواند مفهوم مورد نظر نویسنده را القا کند و فقط به ابهام اثر میافزاید.
توسل به نماد دلایل بسیارى دارد که گاه اجبارى است و گاه اختیارى. وقتى اختیارى است که نویسنده در فکر غنى کردن اثر خود باشد، زیرا که نماد اغلب به غنا و عمق آثار هنری میافزاید… با استفاده از نماد در داستان، نویسنده هم در ایجاز و اختصار کوشیده و هم به عمق و جامعیت و قدرت تصویرى داستان افزوده است… اما وقتی نماد اجباری است که نویسنده نتواند مفاهیم فکرى خود را راحت به قلم بیاورد و جو حاکم بر اجتماع و اختناق و سانسور، او را از این کار بازدارد. این گونه نمادپردازى در حوزۀ مفاهیم اجتماعى و سیاسى تصویر تجربهای بیرونى نظیر اختناق، ظلم و ستم، جهل و نادانى و… است، نه تصویر تجربههای درونى.
صحنه پردازی
هر داستان در مکانى خاص و در محدودهای از زمان جریان مییابد. این موقعیت زمانى و مکانى، صحنۀ داستان را تشکیل میدهد. نویسنده با استفاده از توصیف مکانها علاوه بر معرفى آنها تأثیرشان را بر رفتار شخصیتها، حالت غم، شادى، ترس و… را به مخاطب خود انتقال میدهد. در این توصیف نویسنده براى وادار کردن مخاطب به دیدن صحنهها از ترکیب دو روش صحنۀ فراخ منظر و صحنۀ نمایشى بهره میگیرد. صحنۀ فراخ منظر به ما چشماندازی پهناور ارائه میدهد و صحنۀ نمایشى، منظرهای را از نزدیک پیش چشم ما میگذارد. رئالیستها به منظور پیوند دادن مکان با موضوع از روش دوم در توصیف صحنهها بهره میگیرند. و حتى شکل ظاهرىاشیاء بیاهمیت چنان مفصل و با جزئیات شرح داده میشود که خواننده گاه احساس میکند که توصیفى ازاشیاء واقعی را میخواند نه داستانى برآمده از تخیل را.
مسألۀ مهم دیگر در صحنه پردازی آثار رئالیستى توجه به زمان داستان است. در این آثار اصولاً نویسنده به زمان معاصر نظر دارد و میکوشد مسائل و مشکلات مربوط به زمانۀ خود را بکاود، زیرا آشنایى بیشترى با جزئیات زمانۀ خود دارد. نویسندۀ رئالیست حتى وقتی میخواهد تاریخ را دستمایۀ داستاننویسی قرار دهد، تاریخ متأخر را برمیگزیند، زیرا تبعات رویدادهایى که فاصلۀ زمانى بسیاری با او دارند در تاریخ متأخر و زندگى روزمره نیز پیداست. مسألۀ دیگر خطى بودن زمان است که در آثار رئالیستى سعى بر آن است که رشتهای از لحظات متوالى به تصویر کشیده شود.
شخصیت پردازى
شخصیت پردازی در داستانهای رئالیستى نیز همواره به عنوان یک امر مهم مورد توجه نویسندگان رئالیست بوده است. شخصیتهای رئالیستی اگرچه محصول تخیل نویسنده هستند، اما با چنان جزئیاتى توصیف میشوند که مخاطب گمان میکند برگرفته از واقعیتاند؛ در حالى که نویسندۀ آثار رئالیستى از شخصیتهای اطراف خود عیناً الگوبرداری نمیکند، بلکه خصوصیات درونى و عاطفى خود را در خصوص شخصیتها به کار میگیرد. سامرست موام و تورگنیف نیز معتقدند براى خلق شخصیتهای رئالیستى باید الگوهایى پیش رو داشت.
شخصیتهای آثار رئالیستی اصولاً افرادى معمولى و از طبقات پایین جامعه هستند. نویسندگان رئالیست به مدد تشخیص ویژگیهای مشترك طبقات و گروههای مختلف آنها را به عنوان نمایندۀ یک طبقۀ اجتماعى، یک نژاد، یک حرفه، یک نمونۀ روانى قابل تشخیص و یا شاید آمیزه ای از خصایل اجتماعی و روانى قرار دادهاند.
اکثر این شخصیتها، شخصیت هایى خاکسترى هستند که با تمام خوبیها و بدیهایشان ظاهر میشوند. نویسنده اصولاً در معرفى این شخصیتها به خواننده، از توصیف بهره میگیرد؛ توصیفات دقیق و جزئیات که با استفاده از تصاویر دیداری، بساوایى و… صورت میگیرد. و گاه در این توصیف بر جنبۀ جسمانی شخصیتها با عطف توجه به یک عضو خاص یا فقدان آن، مضمون بقا را برجسته میکنند.
علاوه بر توصیف ظاهری شخصیتها، گاه شاهد توصیف اعمال، رفتار و بیان ذهنیت آنها هستیم؛ بدین ترتیب شخصیتها با ویژگیهای فردیشان از یکدیگر متمایز میشوند و ویژگیهای روانى که خصوصیت فردى را مشخص میکند به خواننده معرفى میشود. قهرمانان آثار رئالیستى اصولاً شخصیت هاى پویایى هستند که مواجهۀ دردناك با واقعیت را از سر میگذرانند و در پایان داستان معمولاً به انسانی با ذهنیت متفاوت تبدیل میشوند.
زبان
زبان به عنوان یکی از عناصر محورى داستان همواره مورد توجه نویسندگان به ویژه داستاننویسان رئالیست بوده است. در این داستانها سعى میشود براى نزدیکتر شدن به عنصر حقیقت مانندى داستان، زبانی که براى تک تک شخصیتها به کار گرفته میشود با جایگاه اجتماعى آنان و نیز با تربیتى که در خانواده و نظام آموزشى دریافت کردهاند، همخوانى داشته باشد. به این دلیل نویسنده سعى دارد زبان محاوره و تعابیر عامیانه را جایگزین زبان رسمى کند. از آنجا که شخصیتهای داستانهای رئالیستى در زمرۀ محرومان جامعه و بسیارى مواقع در زمرۀ رانده شدگان و قانون شکنان هستند، گفتار شخصیتها بسیار عامیانه و منعکسکنندۀ سطح نازل سواد و آگاهى و فرهنگ آنان است.
گفتگوها همان کارکردهاى زبان در زندگى روزمره را دارد. از این رو موجب تقویت واقع نمایی داستان و انتقال احساسات شخصیتها به مخاطب میشود. به عنوان مثال در داستان هاى رئالیستى جنگ، واژهها و ترکیب واژگان وضعیتى مرگبار و حالت ذهنى یأس زدهای را به ذهن متبادر میکنند.
منابع و مآخذ
۱. تاریخ رئالیسم. بوریس ساچکوف. ترجمۀ محمدتقی فرامرزی.
۲. داستان کوتاه در ایران (داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی)، حسین پاینده.
۳. دربارۀ ادبیات و نقد ادبی، خسرو فرشیدورد.
۴. عناصر داستان، رابرت اسکولز، ترجمۀ فرزانه طاهری.
۵. عناصر داستان، جمال میرصادقی.
۶. ساختار و عناصر داستان ( طرح داستان)، کامران پارسی نژاد.
۷. مکتبهای ادبی، رضا سیدحسینی.
۸. منشأ شخصیت در ادبیات داستانی، شیریندخت دقیقیان.
۹. نظریههای رمان: از رئالیسم تا پسامدرنیسم، دیوید لاج، ترجمۀ حسین پاینده.
۱۰. نظریههای روایت، والاس مارتین، ترجمۀ محمد شهبا.
دیدگاهتان را بنویسید