اقسام صفت از حيث معنا و مفهوم

اقسام صفت از حيث معنا و مفهوم
انواع صفت بیانی
الف) صفت ساده یا مطلق
تنها چگونگی و نوع موصوف را میرساند بدون معنی فاعلی و مفعولی و نسبی و جزء آن. صفت بیانی ساده بیان كنندۀ خصوصیاتی از قبیل رنگ، بو، مزه، بزرگی، كوچكی، خوبی، بدی و مانند آنها برای موصوف خود است.
مانند: تخته سیاه، گل خوشبو، نوشابه شیرین، شهر عظیم، كتاب خوب.
ب ) صفت فاعلی
معنی فاعلیت دارد، یعنی بر انجام دهندۀ كار یا دارنده و پذیرندۀ حالت دلالت میكند.
طبقهبندی صفات فاعلی از حیث معنی
۱. اسم فاعل كه اغلب بر امری گذرنده و غیر ثابت دلالت میكنند. مانند: گوینده شنونده، راننده، بیننده، پرنده، نویسنده و… گاه پسوند«نده» در آخر بن فعل ظاهر نمیشود؛ مثل درسخوان، گلچین، كه دستورنویسان آن را صفت فاعلی مرخم یا مخفف نامیدهاند.
۲. صفت مشبهه که بر حالتی ثابت در موصوف دلالت میكند. و ثبوت و دوام فعل در فاعل را میرساند. مانند: شنوا، بینا، زیبا، گویا، رسا، روا، گیرا و…
۳. صفت حالیه، آن كه حالت شخص یا چیزی را بیان كند. مانند: گریان، شتابان، خندان، گریزان و…
۴. صیغۀ مبالغه که بر كثرت و تكرار و وقوع فعل دلالت دارند. این نوع صفت از پیوستن یكی از پسوندهای «ار»، «گار» «گر» «کار» به بن فعل و اسم ساخته میشود:
– «ار» در آخر بن فعل ماضی و مضارع: خریدار، خواستار، نمودار، فرمانبردار
– «گار» در آخر بن ماضی و مضارع و به ندرت در آخر اسم معنی: آموزگار، رستگار، آفریدگار، كردگار، كامگار
– «گر» در آخر اسم معنی و به ندرت در آخر صفت و بن ماضی و مضارع: دادگر، نوازشگر، كارگر، بازیگر، رفتگر، ریختگر، سفیدگر، توانگر
– «کار» در آخر اسم و بندرت در آخر بن مضارع یا بن ماضی فعل و نیز صفت و فعل امر: ستمكار، ریاكار، تراشكار، كشتكار، بدهكار، بستانكار، تبهكار
صفتهای فاعلی كه از اسم ذات و پسوندهای «گر» و «کار» حاصل میشود چون بر حرفه و پیشه دلالت میكنند صفت شغلی یا پیشه و حرفه نامیده میشود.
– «ب» و «ن» بر سر بن مضارع: بساز، بخور، نخور، نفهم
پ ) صفت مفعولی
بر كسی یا چیزی كه مورد انجام كاری قرار گرفته است دلالت میكند. این صفتها اگر از فعل متعدی بیایند هم بر مفعولیت و هم بر گذشته یعنی بر كاری كه در گذشته بر موصوف واقع شده است دلالت میكنند و اگر از فعل لازم بیایند بر مفعولیت دلالت ندارند؛ زیرا فعل لازم مفعول نمیخواهد و تنها صفت گذشتهاند و اطلاق صفت مفعولی بر آن درست نیست.
فرق صفت مفعولی ساخته شده از فعل لازم با صفت فاعلی آن در این است كه در صفت مفعولی، كار پایان پذیرفته و در صفت فاعلی، كار در حال انجام و جریان است. مثال: آب رفته، آب رونده، عمر گذشته، عمر گذرنده.
صفت مفعولی از بن ماضی به همراه پسوندهای «ه» و «ار» ساخته میشود. مانند: خواسته، دیده، شنیده، خورده، گفتار، خواستار و…
به صفت مفعولیهایی كه بدون پسوند «ه» ساخته شدهاند «صفت مفعولی مرخم میگویند» مانند: دست پخت، ناز پرورد.
ت ) صفت نسبی
آن است كه كسی یا چیزی را به كسی، حیوانی، چیزی و مكانی نسبت دهد یا به مذهب، ملیت، حرفه و… اینها منسوب كنند.
معروفترین نشانههای صفت نسبی عبارتند از: « -ی، – ین، -ینه، -ِ (های بیان حركت)، -گان، -ی، – انه، – انی، – گار، -گانه، – چی، -مان، – و، – یّه»
-ی، كه متداولترین نشانه نسبت است در آخر اسم، صفت و ضمیر و همچنین تركیبات وصفی و اضافی افزوده میشود. مثال: ۱- به آخر اسم: ایرانی، شرقی، غربی ۲- به آخر ضمیر: كجایی، خودمانی، خودی ۳- به آخر صفت: استانداری، شهرداری، روانپزشكی، سفیدی، سیاهی ۴- به آخر تركیب وصفی: دو راهی، سه راهی، یكبارگی ۵- به آخر تركیب اضافی: دمپایی، دمدستی، زیرچشمی، سرانگشتی و سرپایی.
– ین، در آخر برخی از اسمها و صفتها و قیدها؛
مثال: ۱- نمكین، زرین و پشمین ۲- به آخر صفت و قید: راستین، پیشین، دیرین.
-های بیان حركت، در آخر اسم، صفت بیانی، موصوف صفت شمارشی، موصوف صفت مبهم؛
مثال: ۱- در آخر اسم: نبرده، كاره ۲- در آخر صفت بیانی: درسته، ریزه ۳- در آخر موصوف صفت شمارشی: دو رویه، سه روزه، ده مرده، پنج ساله ۴- در آخر موصوف صفت مبهم: هر روزه، همه كاره.
-گان، در آخر برخی از اسمها و صفتهای شمارشی؛
مثال: ۱- در آخر اسم: گروگان، رایگان، مهرگان، تیرگان ۲- دهگان، صدگان، هزارگان.
– كی، در آخر برخی از اسمها و صفتها: دزدكی، پولكی، یواشكی، شلكی، آبكی. این تركیب بیشتر مخصوص محاوره است.
-انه، در آخر اسم یا صفت: سالانه، ماهانه، روزانه، مردانه، زنانه، دیوانه، خیرخواهانه، دوستانه، خصمانه، غایبانه
– انی، در آخر اسمهای فارسی: كیانی، خسروانی، و در آخر اسمهای عربی: روحانی، جسمانی، فوقانی، عصبانی
– گار، در آخر اسم: روزگار، یادگار، خداوندگار
-گانه، در آخر اسم یا صفت شمارشی: هزارگانی، خدایگانی، دوستگانی
-گانه، در آخر صفت شمارشی یا مبهم و یا بیانی: دوگانه، سهگانه، دهگانه، صدگانه، چندگانه، جداگانه
– چی، كه از تركی گرفته شده: انزلی چی، پهلوی چی، كالسكه چی، درشكه چی
– و، در آخر اسم: ترسو، اخمو، نق نقو، مس مسو، شكمو
– یّه، در آخر اسم: ابلاغیه، احضاریه، هجویه، مدحیه، حسبیه
برخی از صفات نسبی علاوه بر مفهوم نسبت بر مفاهیم دیگری چون شباهت، اتصاف و دارندگی، تعیین جنس، فاعلی و مفعولی دلالت میكند. مثلاً صفاتی چون شیری، یاقوتی، خاكی بر مفهوم شباهت نیز دلالت میكنند و یا صفاتی چون قربانی، چوبی، زندانی، پنهانی دارای مفهوم فاعلی و مفعولی هستند و صفاتی مانند آهنی، چوبی، سفالی، بلوری كه به تعیین جنس شیء میپردازد.
غالباً صفات نسبی كه به «ی» ختم میشوند ظاهر چیزی و آ نها كه به «ین» ختم میشوند باطن آن را بیان میكنند. مثلاً صفت نسبی «سنگی» یعنی چیزی كه با سنگ ساخته شده باشد. ولی صفت نسبی «سنگین» یعنی چیزی كه مانند سنگ وزین باشد. ضمناً یاء نسبت اصیل بودن چیزی را برساند مانند «زری» و ین نسبت ساختگی بودن آن را مانند «زرین» گاهی نیز هر دو علامت به یك مفهوم به كار میروند مانند پشمی و پشمین.
در بعضی از اسمهایی كه به «ه غیر ملفوظ» ختم شدهاند در موقع افزودن «ی نسبت» «ه» تبدیل به «گ» میشود مانند: «هفتگی، خانگی» و اگر اسم پایان یافته به « ه غیر ملفوظ » اسم كشور یا مكان باشد در موقع افزودن «ی نسبت» «ه» تبدیل به «و» میشود. مانند «فرانسوی، گنجوی» و اسمهایی كه به «ی» ختم شدهاند «ی» تبدیل به «و» (ماقبل مفتوح) میشود مانند: «عیسوی، موسوی» و اگر كلمه به «-و» ختم شده باشد گاهی بین كلمه و «ی» یاء میافزایند: عمویی، آهویی، جادویی، مینویی و گاهی مصوت «-و » به ov بدل میشود: جادوی، مینوی، هندوی و اگر بههای بیان حركت ختم شده باشد به جای «-ی » به كلمه «ای» میافزایند: سارهای، حرفهای كینهای، عقدهای
صفتهای منسوب به «ری» و «مرو» به صورت رازی و مروزی معمول شدهاند. و صفت منسوب به ساوه، ساوجی و ساری، ساروی و دهلی، دهلوی و… میآید.
ث) صفت لیاقت
صفت لیاقت كه شایستگی موصوف را بیان میكند نوعی صفت فعلی است كه با افزودن پسوند تكیه دار «ئی /یی» به مصدر پدید میآید و از نظر مقوله وجه به زمان آینده معطوف است.
روش ساخت صفت لیاقت
-ی در آخر مصدر: خوردنی، گفتنی، خواندنی، راه یافتنی و پیش بردنی
-ی در آخر مصدرعربی: تماشایی
– گار در آخر بن ماضی: ماندگار، رفتگار
-گان در آخر اسم: شایگان، گنج شایگان
-وار در آخر اسم: شاهوار
-انه در آخر اسم: شاهانه، گدایانه، شاگردانه.
ساخت نهی برخی از افعال: مگو در اسرار مگو.
بن مضارع + پسوند «اک»: خوراك، پوشاك.
بن مضارع + ا: روا (= رفتنی).
صفت اشاره
صفتهای اشاره، آن هائی هستند كه با اشارۀ حسی موصوف را نشان میدهند و عبارتند از:
۱. این و آن برای مطلق اشاره. «این» اشاره به نزدیك و «آن» اشاره به دور.
۲. همین و همان برای هویت و انحصار و تأكید: همان مرد، همین زن.
۳. چنین، چنان، این چنین، آن چنان، از این قبیل، آنگونه، اینگونه، اینطور، آنطور، این قبیل و مانند آنها، برای چگونگی و ابهام و تعجب.
۴. این همه، اینقدر، آنقدر و آنهمه و نظایر آن برای مقدار مبهم؛ مثل اینهمه كار، آن همه لشكر، چنین كاری، چنان آدمی.
لازمۀ اینكه این كلمهها صفت اشاره باشند این است كه همیشه با اسم همراه باشند و اگر تنها روند یا نشانۀ جمع گرفته باشند ضمیر اشاره هستند.
صفت پرسشی
صفت پرسشی، صفتی است كه با آن از نوع و چگونگی یا مقدار موصوف پرسش میكنند؛ مانند چگونه، كدام، چند؛ در جملههای زیر:
گلستان چگونه كتابی است؟
شما كدام كتاب را بیشتر دوست دارید؟
صفات پرسشی به اعتبار مفهوم سه گونه است:
الف- صفت پرسشیای كه با آن، از نوع یا از چگونگی و یا از نام و نشان موصوف میپرسند: چه، كدام، كدامین، چگونه، چه طور، چه سان، چه جور و…
– چگونه شغلی را میپسندی؟
– از كدامین هنر خوشت میآید؟
ب- صفت پرسشیای كه با آن از ترتیب یا مقام موصوف سؤال میكنند؛ این صفت معمولاً از كلمۀ «چند» به اضافه «-ُ م» یا «-ُ مین» تركیب میشود. شما در امتحان شاگرد چندم شدید؟
پ- صفت پرسشیای كه با آن از مقدار و شماره موصوف پرسش میشود: چه قدر، چه مقدار، چه اندازه، هیچ و غیره. شما چه قدر بدهی دارید؟
صفت تعجبی
این نوع صفت، علاوه بر تعجب بر چگونگی، مقدار و اشاره نیز دلالت میكند و عناصر آن عبارتند از:
۱. عجب، چگونه، چطور برای چگونگی و تعجب: «او گردش كرد اما چطور گردشی! » «شما عجب آدمی هستید!»
۲. چه، چقدر، آنهمه، اینقدر، آنقدر، چندان و مانند آنها برای مقدار و تعجب، چه عطری، چه، طعمی! « شما چقدر گوسفند دارید!»
صفت مبهم
صفت مبهم، صفتی است كه همراه اسم میآید و نوع و یا چگونگی یا شماره و مقدارموصوف را به طور نامعین میرساند. صفات مبهم معروف عبارتند از: هر، همه، فلان، بهمان، خیلی، بسیار، كمی، قدری، برخی، بعضی، پارهای، چند، چندین، چندان، اند و…
صفات مبهم را میتوان به دو دسته منفی و مثبت تقسیم کرد. منفیها مثل هیچ و هیچگونه «هیچ كتابی نخریدم» و مثبتها كه خود در موارد زیر به كار میرود:
الف- برای وحدت مانند یك و فلان: یك شبی، فلان مرد.
ب- برای شمار و مقدار؛ چند، چندین، این همه، چندان، هرچه، هر وقت، هر وقت، هر مقدار و آنچه و آن همه، مثال در عبارت: چند روز، چندین مرد، این همه بزرگواری و…
پ – برای شمول كه خود بر دو قسم است: یكی آن كه بر توزیع دلالت میكند وآن تنها كلمۀ «هر» است؛ مانند: هر هفته، هر ده نفر، هر شب.
دیگر آنكه كلیت و تعمیم را میرساند و آن همه و مترادفهای آن است: همگی، كلیه، غالب، تمام.
ت- برای كیفیت؛ مثل یك نوع، نوعی، قسمی و مانند آنها این عناصر فقط بر كیفیت دلالت میكنند؛ مثال: نوعی كتاب، یك نوع لباس، هر نوع كار، هر قسم كاغذ، هر چه آدم.
ث- برای كیفیت و اشاره و تشبیه؛ مانند چنین، اینگونه، اینطور، چنان، آنطور، این چنین، آنچنان، این قبیل، از این قبیل؛ مثال در عبارت: چنین مردی، اینگونه مردم، اینطور آدمها، چنان ضرب شستی، این چنین آدمهائی.
صفت عددی
صفت عددی یا عدد آن است كه شماره یا ترتیب موصوف را تعیین كند. مانند دو روز، سه كتاب، روز دوم، سومین سال.
اعداد اصلی اگر به طور مجزا و مستقل به كار روند به گروه اسامی نزدیك میشوند ولی در داخل تركیبها واجد خصوصیت تعیین كننده میگردند كه آنها را به صفات نزدیك میسازد.
انواع صفات عددی
۱. صفت شمارشی اصلی
همان اعداد هستند كه بدون پسوند و پیشوند میآیند و شمارۀ اسم یعنی معدود را بیان میكنند: یك، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه، ده، بیست و…
۲. صفت شمارشی ترتیبی
ترتیب قرار گرفتن موصوف را میرساند: به این ترتیب كه به آخر عدد اصلی، پسوند «-ُ م» یا «-ُ مین» میافزایند:
ده+ – ُ م = دهم. ده+ -ُ مین = دهمین.
چهار+ -ُ م = چهارم. چهار+-ُ مین= چهارمین.
۳. صفت شمارشی كسری
صفت شمارشی كسری یا عددی كسری، آن است كه یك یا چند جزء از یك یا چند واحد را برساند؛ مانند: دوسوم، چهارهفتم، سه دهم، یازده صدم.
در صفت شمارشی كسری، نخست عدد جزء (صورت) را گویند، بعد واحد اصلی (مخرج) را، و به آخر آن پسوند افزوده میشود.
منابع و مآخذ
۱. اسم و صفت مركب در زبان فارسی، دکتر علاء الدین طباطبایی.
۲. دستور زبان فارسی، دکتر حسن انوری و دکتر حسن احمدی گیوی.
۳. دستور زبان فارسی، دکتر نادر وزین پور.
۴. دستور مفصل امروز، دکتر خسرو فرشیدورد.
۵. گفتارهایی دربارۀ دستور زبان فارسی، دکتر خسرو فرشیدورد.
۶. مبانی علمی دستور زبان فارسی، احمد شفائی.
دیدگاهتان را بنویسید