مكتب ادبی كلاسيسم
شیوۀ شکلگیری مكتب ادبی كلاسیسم
کلاسیسم مكتبی است كه در دوران نوزایی (رنسانس) در جامعۀ اروپا، نسبت به مبانی و اصول فرهنگی و هنری و ادبی یونان و روم باستان پدید آمد و باعث تحول بزرگی در معماری، موسیقی، مجسمهسازی و ادبیات آن دوران شد.
لفظ کلاسیک از جهت اشتقاق از«کِلَاس» به معنی کلاس و هر چیزی که مربوط به مدرسه است بر میگردد، پس به صفتی برای هنرمند خبرۀ پایبند به قواعد اطلاق میشود و از آنجا کسانی را در بر میگرفت که از شاعران و ادیبان قدیمی یونان تبعیت میکردند.
آنچه در ادبیات به عنوان مكتب ادبی كلاسیسم یا كلاسیسم جدید ( Neo Classism ) معروف شده است نخست در ادبیات فرانسه به وجود آمد و به دنبال آن به ادبیات سایر ملل اروپایی نیز راه یافت و به شكل مكتبی ادبی درآمد.
ریشههای حرکت کلاسیسم به قرن دوازدهم و سیزدهم میلادی بر میگردد که در کتاب ادیبان بزرگی مثل دانته در کتاب «کومیدیا الهیه» نمایان است که او نظریه شعر کلاسیکی را در این کتاب به طور مفصل تشریح میکند. مکتب کلاسیسم اولین مکتب ادبی است که در قرن شانزدهم میلادی، بعد آن پیشرفت علمی بزرگ اروپا ظهور کرد.
کلاسیسم در فرانسه
دلیل گرایش شاعران فرانسه به این مکتب، نبود سنت ادبی درخشان در عصر رنسانس که نویسندگان و شاعران را مجبور کرد تا به سوی هنر و ادبیات زیبای یونان و رم روی آورند و آثار خود را مطابق با اصول آن به رشتۀ تحریر در آورند و در این راستا، از شاهکار ادبیات رم و یونان و به خصوص ارسطو تقلید میکردند و از منظر دیگر، شاید مهمترین دستاوردی که رنسانس در پی داشت نهضت «اومانیسم» یا «انسان مداری» بود، این نهضت که تأثیر مستقیمی در شکلگیری مکتب کلاسیسم داشت، بر وجود انسان به عنوان موجودی ارزشمند تأکید میکرد. پیش از آن و در قرون وسطی یعنی حاکمیت مطلق کلیسا بر اروپا، انسان موجود گناهکار تلقی میشد…
امّا نهضت اومانیسم، اصالت فرد را احیا کرد… از آن پس، فرد به عنوان موجودی با ارزش و دارای عقل و شعور، راه تفکر را در پیش گرفت و نیروی بالقوه خود را برای تولید علمی و فرهنگی به کار بست. پس میتوان نخستین پایهگذاران مکتب کلاسیسم را عدهای از جوانان فرانسوی دانست که گروهی به نام پلئیاد را تشکیل دادند و تصمیم گرفتند به جای استفاده از زبان لاتین، از زبان کشور خود برای خلق آثار هنری بهره بگیرند، تصمیم دیگر آنان استخراج قواعد و اصول هنری آثار ادبی بود، آنها میخواستند با این کار چهار چوبی در اختیار هنرمندان قرار دهند تا آثار به وجود آمده دارای ارزش هنری بالاتری باشد.
هدف مکتب کلاسیسم
هدف اساسی و اولیه مکتب کلاسیسم، احیای میراث ادبی یونان و رم است. میراث ادبی که از عناصر فنی و انسانی که به اصالت و انسانیت و نگاه به کمال، متمایز باشد. کلاسیسم نهضت بازگشت به سنن هنری قدیم یونان و روم بود كه پیش زمینههای آن در قرون ۱۵ و ۱۶ میلادی فن شعر ارسطو و هوراس به شدت مورد توجه قرار گرفته بود و یا مانند دانته، پترارك و بوكاچیو كه در مدرسة یونانی میخواندند با هومر آشنا شده بودند. این دوره از تاریخ ادبیات اروپا هم عصر سلطنتهای مطلقه بوده است كه به حمایت از ادبا میپرداختهاند.
اصول كلاسیسم
۱. نگاه به گذشته (تقلید از گذشتگان): كه همان تقلید از نویسندگان و شاعران قدیم است.
از نظر كلاسیكها راز عظمت یونان و روم وجود كسانی مانند هومر، ویرژیل، سوفوكل، ارسطو، هوراس و… بود، لذا باید از آنان تقلید كرد. نگاه كلاسیسم پیوسته به گذشته است؛ چه موقعی كه نظریه پردازی میكند و چه موقعی كه اثری خلق میكند. آنها دو استدلال برای تقلید از گذشتگان داشتند:
الف)چون قدما توانستهاند زیباترین مظاهر طبیعت را انتخاب و در آثارشان بیان كنند، پس بهتر است آنها را مقتدای خود قرار دهند.
ب) پس از گذشت دوهزار سال هنوز هم آثاری مانند آنها تازگی دارند؛ این نشان میدهد كه باز هم میتوانند از حیث موضوع و سبك و تكنیك سرمشق هنرمندان باشند.
کلاسیکها به اندازۀ سنجشپذیری، هم از آثار خلاقانۀ گذشتگان تأثیر گرفتهاند، هم از آثار نظری آنها.
پایبندی کلاسیکها به اصول و قواعد قدما گاهی به حدی شدید بود (مثلاً رعایت تعداد ابیات) که نه تنها مورد اعتراض رمانتیکها قرار گرفت بلکه برخی از خود کلاسیکها آن را به سخره گرفتند.
۲. تقلید از طبیعت: یعنی تقلید از زیباییهای طبیعت و نیز تقلید از بهترین مخلوقات جهان هستی.
از نظر کلاسیکها باید از نقوش درهم طبیعت، جوهر هر چیز خوب را بیرون كشید. كلاسیكها علاقمند به توصیف آن دسته از صفات انسانی هستند كه جاودانه است نظیر عشق، حسد و شجاعت و این تفاوت عمدۀ آنها با رئالیستها و ناتورالیستها است.
۳. فخامت: یعنی لحنی كه باید برای خلق آثار هنری به كار گرفته شود نزدیك به زبان قشر تحصیل کرده و فخیم جامعه باشد. كلاسیكها دید اشرافی داشتند و آثار خود را به زبان فاخر مینوشتند. شعار كلاسیكها این بود كه یك قانون، یك دین و یك شاه و همین مسأله را در ادبیات هم رعایت میکردند. ملاك كلاسیكها ذوق فرهیختگان و كسانی بود كه تجربه و دانش اندوخته بودند و ذوق خوانندۀ مهذّب، مطلع و آرمانی بود.
۴. آموزنده و خوشایندبودن: اثر ادبی علاوه بر اینكه رسالتش زیبایی آفرینی است باید آموزنده هم باشد و دربرگیرندۀ نكتهای اخلاقی، علمی و… باشد. بزرگانی مانند هوراس بر لذت و آموزش تأكید می ورزیدند. از نظر کلاسیکها اثر هنری باید آموزنده و دارای نتیجۀ اخلاقی باشد. در عین حال روشی كه باید برای این آموزشها اتخاذ شود باید برای مردم خوشایند باشد. كلاسیكها در زبان دقّت بسیار داشتند و از كلمات زاید و مبهم پرهیز میكردند. از نظر آنان شاعران (نویسندگان) نه فقط سازندگان زبان و موسیقی هستند بلكه در عین حال هنر زندگی کردن را نیز به مردم میآموزند و در حقیقت قانونگذاران ناشناختۀ جهان محسوب میشوند.
۵. اخلاق گرایی: هدف این مکتب رواج اصول اخلاقی در جامعه بود. از نظر آنان اثر ادبی باید اخلاق مدار باشد و در جهت رواج اخلاق نوشته شود. یعنی توصیف و بیان صفات خوب و برجسته کردن اخلاق حمیده و نمایش آن به صورت آرمانی.
هدف نهایی آثار كلاسیك خدمت به اخلاق والای انسانی است. این نتیجهگیری، هم با نظریۀ ارسطو سازگاری دارد كه هدف هنر را كتارزیس یا تزكیه میدانست و هم با آراء افلاطون كه در مدینۀ فاضله در پی انسانهای مهذّب بود. كلاسیكها هنر را بیان عقلی احكام اخلاقی میدانستند و اعتقاد داشتند ادبیات بخشی از سیاست مدن است.
۶. عقل گرایی: تفاوت انسان با دیگر موجودات خرد است؛ اثر ادبی باید در جهت پروردن عقل باشد. عقل گرایی از عصر اومانیسم شروع شده و روز به روز در حال پیشرفت بود.
مراد از عقل سلیم، خرد جمعی و عرف عام است. به عقیدۀ اصحاب این مکتب، عقل جمعی اشتباه نمیكند و احكام آن مورد قبول جمع است. مراد مسائلی است كه به لحاظ عقل و سلیقۀ عمومی پسندیده است چون شجاعت، احسان، وطن پرستی و امثال اینها. هر چند ارسطو نیز در اصول هنری خود به رعایت اصول عرف و عادت و حدی كه از نظر او حد وسط و معقول نامیده میشود اعتقاد دارد، اما كلاسیكهای جدید اصل عقل را بیشتر از دیدگاه امثال دكارت دریافت كردهاند و اعتقاد دارند كه عقل علاوه بر هدایت تخیل نویسنده به راه صحیح به او قدرت قضاوت درست میبخشد و به بیان دیگر میگویند كه عقل باید در انتخاب آنچه شاعر میخواهد برای تقلید از طبیعت انتخاب كند رهنمای او باشد. در نزد پیروان مكتب كلاسیسم، مسأله قریحۀ شاعر؛ استعدادی كه برای نوع یا انواع خاص دارد و مسألۀ نقشی كه عقل یا ذوق سلیم در امر نظارت بر حدود كار و وظیفۀ شاعر دارد از اهمیت ویژهای
برخوردار است.
۷. نبوغ: نبوغ علاوه بر اینكه ذاتی است با آموزش میتواند درجاتی از برتری خود را به دست آورد.
از نظر كلاسیكها؛ شاعر باید فطرتاً بزرگ باشد. هوراس (Horace ) گفته بود كه شاعر، شاعرزاده میشود نه اینكه شاعر میشود. بدیهی است كه ذوق و نبوغ و قریحۀ شاعر باید با تعلیم و تربیت پرورده شود.
۸. جستجوی تعادل و كمال: حكایات و سخنان به گونهای بیان شوند كه گویی بهتر از آن نشود گفت. حِكَم عالی، جلب توجه میكند و تكان دهنده است. پوپ در این مورد گفته است: امری گرچه همیشه به آن میاندیشیدند اما هیچگاه به این خوبی بیان نشده بود.
۹. حقیقت نمایی: گوینده نیاز نیست تاریخ بگوید تا حقیقت نما باشد؛ بلكه باید به گونهای سخن بگوید كه خواننده گمان برد كه آن موضوع در عالم واقع امكان رخ دادن را دارد. طبق اصول كلاسیسم، مسائل و حوادثی كه در ادبیات مطرح میشود باید حقیقت نما باشد نه حقیقی كه موضوع تاریخ است. ارسطو در این مورد گفته است: شكی نیست كه اثر شاعر از آن چیزی كه اتفاق افتاده است بحث نمیكند، بلكه از آن چیزی سخن میگوید كه وقوع آن برحسب ضرورت یا حقیقت نمایی امكان دارد. حقیقت نمایی به معنای نمایش عینی واقعیت یا امور ممكن نیست، بلكه به معنای انطباق با عقل و ادراك حسی است؛ یعنی تصویر هنری باید پذیرفتنی باشد و عقل و ذوق همگان آن را بپذیرد.
اساس عمدۀ تعلیم مكتب كلاسیسم حقیقت نمایی است و غالباً بر همۀ مسائل مهم دیگر تقدم دارد و فی المثل در بعضی موارد ضمن طرح یك داستان تاریخی، در (نمایش) تمیز پارهای دستكاریهای جزیی و محدود تجویز میشد تا به دستاویز آن حقیقت نمایی حادثه داستان بیشتر و بهتر تأمین تواندشد. لب مطلب درباره حقیقت نمایی آن است كه اثر هنری اصل خود یعنی چیزی را كه محاكات كرده است به یاد میآورد.
۱۰. برازندگی یا سخن گفتن به مقتضای حال و مقام: یعنی سخن گفتن به مقتضای حال مخاطب و موضوع و نوع ادبی و رعایت تناسبات مختلف. از نظر كلاسیكها باید تناسبی میان هدف اثر و نحوۀ بیان آن وجود داشته باشد.
بزرگان مکتب ادبی کلاسیسم
بزرگان و منتقدان مكتب كلاسیسم بسیار زیادند در اینجا تنها به شاخصترین آنها اشاره میكنیم:
از فرانسه بزرگانی مانند«نیكولا بوالو Nicolas Boileau »، «ژان راسین Jean Racine»، « پی یر كورنی Pierre Corneille »، «لافونتن Jean de La Fontaine»
از انگلیس كسانی مانند: « بن جانسون Ben Jonson »، «جان درایدن John Drayden» «ساموئل جانسون Samuel Johnson»
از آلمان بزرگانی مانند: «فریدریش شیلر Friedrich Schiller »، « یوهان گوته Johann Goethe »
از ایتالیا كسی مانند « كارلوگولدونی Carlo Goldoni »
منابع و مآخذ
۱. آشنایی با مكتبهای ادبی، دکتر منصور ثروت.
۲. تاریخ نقد جدید، رنه ولک، ترجمۀ سعید ارباب شیرانی.
۳. شناخت مكتبهای ادبی: كلاسیسیسم، میمنت میرصادقی.
۴. فرهنگ نامۀ ادبی فارسی، دکتر حسن انوشه.
۵. كلاسیسیزم. دمینیك سکرتان، ترجمۀ حسن افشار.
۶. مكتبهای ادبی، دکتر سیروس شمیسا.
۷. مكتبهای ادبی، رضا سیدحسینی.
۸. نقد ادبی، دکتر عبدالحسین زرین کوب.
دیدگاهتان را بنویسید