مَجاز

زبان مجازی «Figurative language» چیست؟ ارکان و انواع آن
شاعران از زاویه نگاه خود دنیا را میبینند و به همین دلیل، کلماتی را در شعر خود بهکار میبرند که در معنای حقیقی خود نیست و منظور دیگری دارند از آنچه در روزمره در بین مردم استعمال میشود. در نگاه نخست، ممکن است این امر برای خواننده عادی غریب به نظر برسد، اما شاعر علامت و قرینهای به خواننده میدهد تا بتواند منظور و مقصود او از این کلمه را که در معنای حقیقی خود به کار نرفته کشف کند. آنچه در مجاز در ادبیات اهمیت دارد، وجه هنری و زیبایی شناسانه آن است.
مجاز در لغت به معنی عبور و پیمودن و گذشتن است و در اصطلاح استعمال لفظ است درمعنی غیر اصلی با وجود علاقه یا نشانه ای که ذهن مخاطب را از توجه به معنی حقیقی منصرف کرده و به سوی معنی هنری و مجازی راهنمایی می کند. در ادبیات مرسوم است که واژه ها و جمله ها را در معنای اصلی به کار نبرند، اما اولاً باید قرینه ای به دست دهند تا مقصود آنان فهمیده شود، ثانیاً باید بین معنای اولی(حقیقی)، و ثانوی (مجازی) لغت رابطه ای وجود داشته باشد، در علم بیان به این رابطه « علاقه » می گویند.در غیر این صورت نمی توان هیچگاه معنی واژه ها را تغییر داد. علاقة مجاز به منزلۀ پلی است که معنی حقیقی و مجازی را پیوند می دهد. مجاز نقطۀ مقابل حقیقت است و حقیقت اولین و رایج ترین معنایی است که از یک واژه به ذهن می رسد.
برای كاربرد مجاز در متون ادبی و از جمله شعر، فوايدی را ذكر كرده اند؛ از آن جمله است: آرايش بیشتر كلام، تكاپوی ذهنی مخاطب برای دستیابی به مفهوم مورد نظرشاعر، گسترش دامنۀ واژگان در زبان و نوزايی در واژگانی كه دچار فرسايش معنايی شده اند.
مجاز را به انواعی چون مجازهای شرعی، عرفی، عقلی و لغوی تقسیم كرده اند؛ امّا آن چه در ادبیّات مطرح است و كاربرد گسترده و فزاينده ای دارد، مجازهای لغوی و عقلی است. مجاز لغوی، كاربرد لغت در غیر معنای حقیقی آن است. در اين شیوه، وجود رابطان معنای حقیقی و مجازی كه از آن ها به علاقه ياد می شود، واجب و ضروری است. در مقابل مجازهای لغوی، كه شكل مفرد دارند، مجازهای عقلی يا اسنادهای مجازی قرار دارند.در اين نوع از مجاز، فعل به فاعل غیرحقیقی آن اسناد داده می شود. اين بخش از مجازها، آفرينندۀ نمونه های بسیار زيبای ادبی و خطاب های شاعرانه و هنری است.
مجاز عقلی
يكی از وسيع ترين و زيباترين حوزه هاى صور خيال، مبحث اسناد مجازى است و آن اسناد فعل به فاعل غیرحقیقی است مثلاً وقتی می گوییم ابر گریه کرد مجازاً گریه کردن را به ابر می دهیم. از آن جهت به آن مجاز عقلى گفته می شود كه متكلم، فعل يا صفتى را به يارى نيروى عقل و استفاده از قوۀ تخيل خويش، به مسنداليه نسبت می دهد، فعلى كه در عالم واقعيت نمی تواند از آن فاعل صادر شود و صفتى كه نمی تواند در حقيقت متعلق به آن موصوف باشد.
مجاز ذهن خواننده را به جست و جو و کشف معانی تازۀ شعر وا داشته و بر تأثیر و نفوذ کلام و تصویر در شعر می افزاید. حقیقت کلمه ای است که در معنای اصلی خودش به کار رفته و نیاز به تأویل نداشته باشد. واژگان مجازی معنا و مفهومی متفاوت با معنای اصلی دارند. اسناد مجازی مخصوص زبان ادبی است؛ زبان را وسعت میبخشد و با الفاظ محدود در بیان معانی نامحدود میکوشد. تلاشی که اسناد مجازی در ذهن میآفریند، راز هنری بودن و زیبایی آن است.
حسین منزوی: «نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ / زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟/ با شما طیکردهام راه درازی را / خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟/ راه ششصدسالهای از دفتر «حافظ » / تا غزلهای شما، ها! میشناسیدم؟/ این زمانم گرچه ابر تیره پوشیدهاست/ من همان خورشیدم اما، میشناسیدم/ پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر/ اینک این افتاده از پا، میشناسیدم/ در کف «فرهاد» تیشه من نهادم، من! / من بریدم «بیستون» را میشناسیدم».
مجاز لغوی یا مرسل
گاهی مجاز در محدوده کلمه است؛ یعنی واژهای در معنایی غیر از معنای اصلی خود به کار میرود که به آن مجاز مرسل میگویند. آن است که در زبان ادبی واژه ای در معنی اصلی خود به کار نرود، مانند: نرگس که اسم گلی است اما گاهی به عنوان استعاره از چشم به کار می رود. مجاز مرسل استعمال لفظ است در غیر ما وُضِعَ لَه با وجود علاقه و پیوندی غیر از شباهت میان معنی قاموسی و معنی هنری آن به شرط قرینه. آسمان هجرت خواهد کرد.
قرینه: عبارتست از لفظ یا حالتی که دلالت کند بر اینکه مقصود گوینده، معنی اصلی و حقیقی کلمه نیست و آن لفظی یا معنوی است.
علاقه:عبارتست از مناسبت خاص بین دو معنی که مجوّز استعمال لفظ در معنای مجازی گردد.
علاقه های مجاز مرسل
در مجاز مرسل علائق بسیارند. در اینجا به اهمّ موارد به کار رفته در آثار ادبی با ذکر نمونه اشاره می شود:
۱. علاقۀ جزء و کل
ذکر جزء و ارادۀ کل
یعنی جزئی را ذکر کردن و کل را اراده نمودن. مثلاً اینکه کسی بگوید سَرِ ما و تقدیر الهی است می بینیم که سر جزئی از شخص است به جای وجود « ما و تقدیر الهی » که معنی مجازی آن شخص به کار رفته است. البته شرط کرده اند که این ترکیب، ترکیب حقیقی باشد و آن جزء از اجزایی باشد که در ساختمان کل نقش عمده ای داشته باشد بدین گونه که با از میان رفتن آن کل منتفی شود.
سیمین بهبهانی: «مردمک را شسته هردم اشکِ باران وار ما/ شهره در پاکی از آن شد چشم مردم دارِ ما».
علاقۀ جزء و کل : مردم را گفته و چشم رو اراده کرد
ذکر کل و ارادۀ جزء
یاد کردن کل و ارادۀ جزء است. مثلاً کسی که پنجۀ پایش درد دارد بگوید پایم درد میکند.
سیمین بهبهانی: «سر نام آوران ندارد تاب/ پیش هر پا به خیره افتادن/ وگر افتادن است چارۀ کار/ به که در گور تیره افتادن».
«سر» مجاز از اندیشه و ذهن است. ذکر کل و ارادۀ جزء
۲. علاقۀ حال و محل(ظرف و مظروف)
ذکر حال (مظروف) و ارادۀ محل (ظرف)
یعنی « محل » را بگویند و «حال » را اراده کنند.
سهراب سپهری: «خیره چشماش با من گوید: / کو چراغی که فروزد دل ما؟ ».
چراغ: مجاز از روشنی و نور است و چراغ که محل است ذکر شده است.
ذکر محل (ظرف) و ارادۀ حال(مظروف)
مثل اینکه کسی بگوید: یک بشقاب خوردم و مقصودش، برنج یا غذایی دیگر باشد که در بشقاب است پس آن شخص ذکر محل (بشقاب) کرده و ارادۀ حال (غذا) نموده است.
سهراب سپهری: «من گره خواهم زد/ چشمان را با خورشید/ دل ها را با عشق/ سایه ها را با آب/ شاخه ها را با باد».
چشم مجاز از نگاه، چشم ذکر شده و نگاه از آن اراده میشود.
۳. علاقۀ سببیّت و مسببیّت (علّت و معلول)
ذکر سبب (علّت) و ارادۀ مسبّب (معلول)
گاه آنچه سبب وقوع چیزی میشود ذکر میکنند و از آن، چیز مورد نظر را قصد میکنند مثلاً میگویند « از این شغل سیر شدهام» که سیری در معنی بیزاری به کار رفته است زیرا سیری سبب بیزاری میشود.
سهراب سپهری: «دوره گردی خواهم شد، کوچه ها را خواهم گشت، جار خواهم زد: آی شبنم، شبنم، شبنم».
شبنم مجاز از تازگی و طراوت است.
ذکر مسبّب (معلول) و ارادۀ سبب (علّت)
یعنی مسبّب را بر زبان میآورند و سبب را اراده میکنند. مثلاً کسی به شوخی بگوید« من بیناییام را روی میز گذاشتهام» و مقصود او « عینکش» باشد. در اینجا « بینایی» مسبّب و سبب «عینک» است.
فاضل نظری: «ماهی تویی و آب، من و تنگ، روزگار/ من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسير».
مجاز سبب و مسبب: چنگ مجاز از قدرت
فاضل نظری: «حال با پای خودت سر به بیابان بگذار/ پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد».
مجاز سبب و مسبب: پا مجاز از اختیار
۴. علاقۀ عموم و خصوص
ذکر عام و ارادۀ خاص
آن است که واژه ای که برای عام وضع شده آن را در معنی خاص به کار برند. مانند:
سهراب سپهری: «جنگ یک روزنه با خواهش نور/جنگ خونین انار و دندان/ جنگ پیشانی با سردی مُهر».
جنگ مجاز از برخورد است.
در زبان محاوره گاه استعمال این نوع مجاز دیده میشود مثلاً کسی که مورد تمسخر دیگران قرار گرفته میگوید. « لطفاً مردم را مسخره نکنید» که منظورش « مرا مسخره نکنید» است.
ذکر خاص و ارادۀ عام
یعنی کاربرد لفظ خاص در معنی عام.
سهراب سپهری: «لاله ای دیدیم، لبخندی به دشت/ پرتوی در آب روشن ریخته».
« لاله » مجاز از همۀ گلهای دشت است.
۵. علاقۀ لازمیّت و ملزومیّت
علاقۀ لازمیّت
یعنی چیزی را به سبب پیوستگی و همراهی دائمی آن با چیز دیگر به جای آن به کار برند. به طور کلّی یعنی به کار بردن لازم و ارادۀ ملزوم. «ماه » به جای مهتاب= نور ماه»
قیصر امین پور: «خوشا اشاعه خورشید در بسیط زمین/ صدور نور به هرجا که آسمان تار است».
خورشید مجاز از نور است علاقه لازم و ملزوم به کار رفته
حسین منزوی: «تو، عشق را به همه عاشقان می آموزی/ ستاره را به شب و آسمان می آموزی».
ستاره مجاز از نور و روشنایی است. در این جا لازم به جای ملزوم به کار رفته است.
علاقۀ ملزومیّت
برعکس علاقۀ لازمیّت است، یعنی به کار بردن ملزوم و ارادۀ لازم. مانند:
سهراب سپهری: «راه می بینیم در ظلمت من پر از فانوسم».
فانوس ملزوم است ذکر شده و نور و روشنایی آن که لازم است اراده شده است.
سیمین بهبهانی: «قیمت مردمی کس نشناخت/ قدر مردانگی پدید نبود».
قیمت مجاز از «ارزش و اعتبار» به علاقۀ لازم و ملزوم
۶. علاقۀ ماکانَ و مایکونُ
ماکانَ
بدین طریق است که لفظی را بر چیزی اطلاق کنند که « ماکانَ » یعنی آنچه بود و علاقه یا پیوند در گذشته مشمول آن میشده است. مانند: استعمال لفظ خاک برای انسان، چون انسان قبل از آفرینش و تبدیل شدن به انسان خاک بوده است.
سهراب سپهری: «مادیانی تشنه، سطل شبنم را خواهم آورد».
شبنم مجاز از آب، علاقۀ ماکانَ
فاضل نظری: «کشتهای در پای خود دیدی یقین کردی منم/ سایهای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی».
مجاز ماکان : خاک : انسان
مایکونُ
یعنی آنچه میشود یا خواهد شد. علاقۀ « مایکونُ » برعکس علاقۀ « ماکانَ » است و آن بدین صورت است که لفظی را در معنایی به کار برند که در آینده شامل آن میشود. مثلاً مدیر دبستان بگوید « ما پزشکان، مهندسان و سیاستمداران را پرورش میدهیم » و مقصود پرورش دانشآموزان باشد که امکان دارد در آینده این عنوانها را به دست آورند.
سهراب سپهری: «مانده تا برف زمین آب شود».
۷.علاقۀ آلیّت
آن است که آلت و ابزار چیزی را بیان کنند که به وسیله آن ابزار آن چیز حاصل میگردد. مثلاً بگویند: فلان شخص قلم خوبی دارد و منظورشان از قلم، نوشته میباشد.
سهراب سپهری: «یک نفر آمد کتابهای مرا برد».
منظور از کتاب «دانش» است که آلت و وسیلۀ آموختن و علم و دانش است.
۸. علاقۀ جنس یا ماده
بدان سان که جنس چیزی را بگویند و آن چیز مورد نظر را اراده کنند. مثلاً بگویند: برای مقداری کاغذ جان خود را از دست داد و قصدشان از مقداری کاغذ « اسکناس» باشد.
حسین منزوی: «با امید ساحلی کانجا چراغت روشن است / تخته بیرون میبرد زین ورطه بیپروا دلم».
در اینجا شاعر تخته را به کاربرده و قایق را اراده کرده مجاز به علاقۀ جنس به کار رفته است.
قیصرامین پور: «در نگاهت نقطۀ ابهام گنگی بود خاک/ ذره بین کوچکی در دستهایت آفتاب».
خاک مجاز از زمین، دنیا با علاقۀ جنسیت
۹. علاقۀ مجاورت
آن است که واژهای به سبب مجاورت و نزدیکی به جای واژۀ دیگر به کار رود. مانند:
سیمین بهبهانی: « بر لبش حکمی و، گوید آن حکم/(هیچ کس دم نزند از کم و کاست): /مردگان، آه! بخوابید آرام-/نانم آمادۀ حلوای شماست».
لب مجاز از زبان، مجاز به علاقۀ مجاورت
محمدعلی بهمنی:«من ملك بودم و فردوس برین» میداند/ این ملك شور كه را داشت، كه آدم شده است».
در بیت فوق از بهمنی که از غزل حافظ وامگیری شده، ملک مجاز از فرشته، به علاقۀ مجاورت است، ازآنجاییکه آدم نیز مانند ملک، زمانی در بهشت بود به همسایگی آدم و فرشتگان در بهشت اشاره دارد.
منابع و مآخذ
۱. بلاغت فارسی (معانی و بیان)، دکتر احمد گلی.
۲. بیان، دکتر سیروس شمیسا.
۳. زبان تصویر (علم بیان و ساختار تصاویر ادبی)، دکتر محمود فضیلت.
۴.صورخیال در شعر فارسی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی.
۵. معانی و بیان، دکتر محمد علوی مقدم و دکتر رضا اشرفزاده.
۶.واژگان توصیفی ادبیات (انگلیسی- فارسی)، عربعلی رضایی.
دیدگاهتان را بنویسید