نشانه شناسی

نشانه شناسی Semiotics
تعریف و وجه تسمیۀ نشانه
واژة semiotics یا semiology از فعل semainein (دلالت کردن) گرفته شده است. یونانیان این واژه را به معنای « به ازای هر چیزی قرار گرفتن » به کار میبردند و به کسانی که نشانهها را میخواندند و تفسیر مینمودند semeiotikos میگفتند. این واژه در زبان فارسی از نشاختن به معنای نشاندن و تعیین کردن گرفته شده است.
نشانه مجموعهای دوگانه متشکّل از یک مفهوم و صورت آوایی است. معنای نشانه در دو سطح قابل تفسیر است: ابتدا معنایی که نشانه یا ترکیبی از نشانهها به خودی خود دارند؛ یعنی معانیای که در فرهنگهای لغت ذکر شده است و به آن معنای سمانتیک میگویند و دوم، معنایی که نشانه در کاربرد پیدا میکند و با قصد کاربران و موقعیّت و شرایط کاربرد ارتباط دارد و معنای پراگماتیک نامیده میشود. پس نشانه، واحدی معنادار است که به عنوان اشارهگر به چیزی جز خودش تفسیر میشود.
نشانهها در صورتهای فیزیکی واژهها، تصاویر، اصوات، کنشها یا اشیا ظاهر میشوند. این نشانهها معنایی ذاتی و درونی ندارند و هنگامی به نشانه تبدیل میشوند که کاربران نشانه با ارجاع به یک رمز به آنها معنا دهند. به عبارتی نشانهها فقط در ارتباط با یکدیگر تفسیرپذیر میگردند. هر نشانه به گونهای امکان ابراز هستی را برای خود فراهم میآورد. به مبادلۀ پیام میپردازد و اطلاعات جدید دنیای بیرون را الگوسازی میکند.
ساختار نشانه
نشانه باید نمودی مادی داشته باشد تا به وسیلۀ یکی از حواس دریافت گردد؛ امّا چیزی که نشانه، جانشین آن میشود و بر آن دلالت میکند، میتواند مادی یا ذهنی، واقعی یا خیالی، طبیعی یا مصنوعی باشد. نشانه، ساختاری درونی دارد که از دال، مدلول و دلالت تشکیل شده است. دال، همان صورت فیزیکی و جزء گفتاری یا نوشتاری است. مدلول، مفهومی است که دال به آن اشاره میکند و به قول بارت همه متّفق القولاند که مدلول، امری ذهنی است؛ یعنی تصوّری که توسط دال در ذهن کسی ایجاد میشود.
رابطۀ میان دال و مدلول، دلالت نام دارد. دلالت، فرایندی است که یک صورت زبانی را به مصداقی در جهان خارج یا مفهومی زبانی پیوند میدهد و دو جنبۀ پویا وایستا دارد؛ از این رو دو فرایند تولید معنی و معنی تولید شده را در بر میگیرد. در ارتباط با زبان، دلالت را میتوان چیزی شبیه معنای واژگانی و معنای نخستین در نظر گرفت که میان گویشوران یک زبان مشترک است. این نوع دلالت، مستقیم است و در آن تمایل به ارائه معنای معین، ملفوظ، آشکار یا مطابق عقل سلیم برای نشانه وجود دارد. نوع دیگر دلالت، دلالت ضمنی یا غیرصریح است که برای ارجاع به معانی و تداعیهای اجتماعی، فرهنگی و شخصی نشانه به کار میرود و بیانگر ارزشهای ذهنیای هستند که به واسطۀ صورت و کارکرد نشانه به آن منسوب میشوند. دلالتهای ضمنی با دنیای تفسیرگر ارتباط دارد و به او امکان رمزگشایی متن را میدهد.
رمزگان، نشانهها را به نظامهای معنادار تبدیل میکند و سبب ایجاد رابطۀ میان دال و مدلول میگردد. به عبارتی رمزگان، چارچوبی را ایجاد میکند که در آن نشانهها معنا یابند. پس رمزگان از مجموعهای از دالها، مدلولها و قوانینی که ارتباط میان دال و مدلول را مشخّص میکند، تشکیل شده است که در تبیین جایگاه نشانه و تولید و تفسیر متن، مؤثّر است.
نشانهشناسی شامل بررسی دلالت است؛ امّا دلالت را نمیتوان از سوژۀ انسانی یا از فرهنگی که موجد آن است جدا کرد. اغلب درون مایۀ نشانهشناسی را انتقال و مبادلۀ هر نوع پیام و نظام نشانهای که معنای آن را تشکیل میدهند، میدانند. به عبارتی هر پیامی برابر با زنجیره ای از نشانه هاست و هدف آن شناخت توانایی انواع و گونهها در تولید و درک نشانهها و در مورد نوع بشر، شناخت عمل تولید دانشی است که این قابلیت امکان تحقّق آن را برای انسان فراهم میآورد. این علم از زبانشناسی سر برآورده و حوزۀ نفوذ خود را گسترش داده است و محتواهای متعدّدی را در بر میگیرد.
رهیافت نشانه شناختی با چگونگی بازنمایی؛ یعنی اینکه چگونه زبان، معنا را تولید میکند، سر و کار دارد و به سه صورت بازتابی یا تقلیدی، نیت گرا و سازه انگار نمایان میشود. در رهیافت بازتابی، رابطهای مستقیم و روشن میان واژهها یا نشانهها و پدیدهها وجود دارد. رهیافت نیت گرا، بازنمایی را به نیّت مؤلفّ یا فاعل، تقلیل میدهد و در رهیافت سازه انگار، رابطهای پیچیده و غیرمستقیم میان پدیدههای جهان، مفاهیم موجود در ذهن و زبان وجود دارد. روابط این سطوح به سه صورت مادی، مفهومی و دلالتی و تابع رمزهای فرهنگی و زبانی است و همین روابط و پیوندهای متقابل است که معنا را تولید میکند.
موضوع نشانهشناسی
موضوع نشانهشناسی بسیار گسترده و هدف آن شناخت و تحلیل نشانهها و نمادها، اعم از نشانههای فیزیولوژیک، بیولوژیک، نظامهای معنایی، نظامهای ارزشی، نظامهای نمادین، جهان بینیهای گوناگون و همۀ اشکال حرکتی، حالتی، موقعیّتی خودآگاه و ناخودآگاه و موارد دیگر است. و هر چیزی که در قالب یک نظام نشانهای که براساس کدها و قراردادهای اجتماعی و یا فرآیندهای دلالت طبقهبندی میگردد، میتواند موضوع یک تحقیق نشانه شناختی قرار بگیرد.
نشانهشناسی نشانهها را با توجّه به عملکردشان در فرآیندهای نشانهای در نظامهای نشانهای مطالعه میکند. و نشانهشناس به دنبال کشف انواع نشانهها، تفاوت، ارتباط، تشخیص و عملکرد نشانه هاست. به موازات معنی دار شدن نشانهها، رفتار فرد سمت و سو مییابد و محیط زمینة فعالیّت انسان را فراهم میکند؛ چنانچه یکی از خصایص منحصر به فرد نشانهشناسان این است که آنها معمولاً تحقیقات خود را در دو راستا؛ یعنی در زمینۀ نشانهشناسی و در عین حال، یک علم دیگر متمرکز میکنند. این موضوع شامل حال تمام پیشگامان علم نشانهشناسی و اکثر محقّقان معاصر میشود و باید توجّه داشت که حوزۀ تجربی علم نشانهشناسی بسیار گسترده است و به همین دلیل به سختی میتوان آن را در یک زمینۀ علمی مستقل تلقی نمود.
نشانهشناسی معاصر
نشانهشناسی معاصر بر پایۀ اندیشههای زبانشناس سوئیسی فردینان دو سوسور و فیلسوف آمریکایی چارلز سندرس پیرس شکل گرفته است. این دو نظریه پرداز اگرچه در یک دورۀ تاریخی می زیستهاند و همزمان به مدوّن کردن دانش نشانهشناسی پرداختهاند، هر یک به صورت جداگانه در زمینۀ نشانهشناسی تحقیق و تأمّل کردهاند؛ سوسور از منظر فنّی و زبانشناسانه به این نظریه نگاه کرده است و پیرس رویکردی منعطفتر دارد.البتّه نظرات این دو از جنبههای گوناگون مکمل هم هستند و اغلب با وجود پیش فرضهای متفاوت به نتایج مشابهی میرسند و امروزه اصطلاحات سیمیولوژی سوسور و سیموتیکس پیرس یک رشتۀ واحد را نشان میدهد.
به رغم تحوّلات گستردهای که پس از سوسور و پیرس صورت گرفته، ایدههای آنان مبنای مرزبندی و تحدید حوزۀ مستقل پژوهشیای شد که هدفش درک ساختارهایی بود که هم تولید و هم تغییر نشانهها را در بر میگرفت و همچنان الگوهایی که این دو نظریه پرداز از مفهوم نشانه نشان دادهاند، اعتبار بنیادی خود را حفظ کرده، مبنای تحوّلات بعدی بودهاند.
فردینان دو سوسور (Ferdinand de Saussure )
فردینان دو سوسور از نخستین زبانشناسانی است که بر اهمیت دانش نشانهشناسی تأکید نموده است. وی نشانهشناسی را دانشی میداند که نقش نشانهها را در زندگی اجتماعی بررسی میکند و از همان آغاز از نشانهشناسی برداشتی فرهنگی و اجتماعی داشته است. این علم جدید که از سوی فردینان دو سوسور ساختارگرا پیشنهاد شد، قرار بود به مطالعه در این خصوص بپردازد که ما چگونه از طریق نشانهها یا رمزهای موجود در همة نظامهای رفتاری اجتماعیمان معنا خلق میکنیم.
سوسور اعلام داشت از آنجا که زبان، مهمترین و خصیصه نماترین این نظام هاست، بنابراین بایستی شاخۀ اصلی این علم جدید باشد.سوسور واحد زبان را نشانه میداند و مطالعۀ زبان را در اصل بررسی نشانههای زبان بر حسب افتراقشان با یکدیگر در نظام زبان و در قالب روابط متداعی و همنشینی فرض میکند. سوسور بر این باور است که واحدهای زبان صرفاً از هویّتی رابطهای برخوردارند.
به طور کلّی رابطۀ میان دال و مدلول به دو صورت است. یک رابطهای زنجیرهای که رابطهای حضوری است؛ یعنی دو یا چند عنصر در رشتهای از عناصر موجود حضور دارند. همنشینی به روابط درون متنی به دیگر دالها که در متن وجود دارند، مربوط است. مجموعهای از عناصر همنشین یک سازه، ترکیب منظمی از دالهای مرتبط به هم است که یک کلّ معنادار را در یک متن شکل میدهند.
سوسور اعتقاد داشت که کل وابسته به اجزای خود است و اجزا وابسته به کل هستند. و رابطۀ متداعی، شمّی یا جانشینی بر عکس عناصر غیابی را در یک زنجیرۀ بالقوۀ ذهنی به هم میپیوندد و به روابط بینامتنی، یعنی دالهایی ارجاع میدهد که در متن غایب هستند. پس هر نشانه مجموعهای از نشانهها را تداعی و مابقی را سلب یا نفی میکند. مثلاً واژۀ سر با واژههای تارک، رأس، کلّه، فرق و مخ رابطۀ جانشینی دارد و میتواند با واژههایی چون چشم، گوش، استخوان، گوشت رابطۀ همنشینی داشته باشد.
نکتۀ اصلی نظریۀ سوسور دربارۀ نشانههای زبانی، دلبخواهی و اختیاری بودن رابطۀ میان دال و مدلول است. رابطۀ اختیاری به این معنی است که هیچ رابطۀ ذاتی و درونی میان دال و مدلول نیست و جوامع انسانی به ارادۀ خود آنها را بنا نهادهاند. اختیاری بودن به زمان پیوند میان دال و مدلول؛ یعنی زمان وضع نشانه باز میگردد. پس به دلیل عدم وجود مفاهیم و دالهای جهانی ثابت، رابطۀ میان دال و مدلول اختیاری است. اتّحاد صورت دلالتکننده با تصوّری که به آن دلالت میشود؛ یعنی اتّحاد دال و مدلول رابطۀ اختیاری میان آنها، همچنین ارزش یک نشانه که توسط رابطۀ همنشینی و جانشینی و ایجابی و سلبی تعیین میشود، محورهای برجستۀ نظریۀ سوسور است.
این محورها یک بافت ساختاری را فراهم میکنند که نشانهها در آن معنا پیدا کنند. آنها اشکال ساختاری هستند که از طریقشان نشانهها به صورت رمزگان سازمان مییابند. بنابر اصل ارزش و تفاوت، هر نشانه براساس تفاوتی که با سایر نشانهها دارد، معنا مییابد و همین تفاوت است که یک جامعۀ زبانی را میسازد.
چارلز سندرس پیرس (Charles Sanders Peirce )
چارلز سندرس پیرس، مستقل از سوسور، اصطلاح نشانهشناسی ( semiotics ) را از فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم، جان لاک، وام گرفت. به اعتقاد پیرس، جهان سرشار از نشانه هاست. او به تنوّع نشانهها اشاره میکند و صرفاً به نشانههای زبانی نمیپردازد. به عبارتی روشهای زبانشناسی سوسور را در همه پدیدههای فرهنگی معنادار به کار میبرد. پیرس از مفهوم نشانه برای تعریف تمام عناصر جهان استفاده میکند. چه این عناصر، حسی و ملموس باشند و چه عناصر مجرّد و غیرملموس، چه عناصر مفرد و چه به هم پیوسته. به نظر پیرس حتّی انسان و عواطف و افکار او نشانه است.
پیرس، نشانه را اینگونه تعریف میکند: نشانه چیزی است که با شناسایی آن میتوانیم چیزهای بیشتری را بدانیم و یا نشانه به یک شیء، رخداد، کنش، فرایند تکرار، حالتها، یک موقعیّت عاطفی و نظایر آن اشاره دارد. با توجّه به این تعاریف، نگاه متمایز پیرس از سوسور آشکار میشود.
نشانهشناسی پیرس به بررسی نشانهها در چارچوب منطقی آنها میپردازد و سوسور این علم را به بررسی نشانهها در دلالتهای اجتماعی محدود کرده است. پیرس نشانه را در یک رابطۀ سه طرفی قرار میدهد: بازنمون یا نشانه، ابژه، مصداق یا مرجع و زمینه یا تفسیر.
بازنمود، شکلی است که نشانه به خود میگیرد. موضوع، چیزی که نشانه به آن ارجاع دارد و تفسیر، ادراکی است که توسط نشانه به وجود میآید. به عبارتی نشانه در شکل باز نمود، چیزی است که از جهتی یا بر حسب ظرفیت خود به جای چیز دیگری مینشیند یا کسی را مخاطب قرار میدهد؛ یعنی در ذهن آن شخص، نشانهای برابر یا شاید بسط یافتهتر به وجود میآورد. آن نشانهای که نمود در ذهن مخاطب میآفریند، تفسیر نشانۀ نخست است و آنچه نشانه به جای آن قرار گرفته است، موضوع یا ابژۀ نشانه است.
پس در مدل سه وجهی پیرس از یک سو بازنمون یا نشانه درون نظام نشانهای قرار دارد و از سوی دیگر مصداق در جهان بیرون از نظام نشانهای است و از طرفی تفسیر که خود نشانهای دیگر است.
پیرس، دال را بازنمون می نامد، صورتی که در راهبرد فیزیکی بازنمایی خودش ذاتاً وجود دارد. مرجع را شیء یا ابژه میگوید، پدیدهای که از بافتی (دنیای واقعی) که در آن واقع میشود، جابه جا شده است. او معنا را برابر تعبیر یا تفسیر میداند؛ یعنی برداشتی که از نشانه میشود. کاربر نشانه با استفاده از آن معنای اجتماعی، بافتی، شخصی و غیره را ارزیابی میکند یا در برابر آن عکس العمل نشان میدهد.
پیرس به دو نوع مصداق یا ابژه اشاره دارد: مصداق ناگسسته و مصداق پویا. مرجع ناگسسته، مرجعی که مستقیماً توسط نشانه به آن ارجاع و اشاره میکند و مرجع پویا که ورای رابطۀ واقعی نشانه قرار میگیرد و میتواند با تعداد نامحدودی از نشانههای متفاوت نشان داده شود. پس مصداق ناگسسته تنها بخشی از اطلاعات را دربارۀ مصداق پویا در اختیار مخاطب میگذارد و جنبه و نمودی از این مصداق است.
نشانه در مفهوم وسیع و عام آن از سه عنصر به هم پیوسته تشکیل شده است. پیوند این سه عنصر، سرشت دقیق دلالت را رقم میزند. پیرس استدلال میکند این پیوند معمولاً در برگیرندۀ سه عنصر در سه نوع ساخت سه تایی است که عنصر چهارم یا تفسیرگر در قالب آنها درک و دریافت را انجام میدهد. پس روایتی که پیرس از دلالت بیان میکند، متضمن نوعی پویایی درونی است و نشانگی یک جریان پویای در حرکت است. روابط سه گانۀ کنشی دربرگیرندة موجودیتهای واقعی و بالفعل در جهان واقعی هستند و بر پایۀ نوع زمینه استوارند.
این موجودیتها یا نشانهها در سه سطح عبارت است از: الف) شمایل ب)نمایه پ) نماد
منابع و مآخذ
۱. فلسفه نشانهشناسی، آروین مهرگان.
۲. مبانی نشانهشناسی، دانیل چندلر، ترجمه: مهدی پارسا.
۳. معناکاوی: به سوی نشانهشناسی اجتماعی، دکتر فرهادساسانی.
۴. نشانهشناسی چیست؟ یورگن دینس یوهانسن و… ، ترجمه: علی میر عمادی.
۵. نشانهشناسی: نظریه و عمل، دکتر فرزان سجودی.
۶. نشانهشناسی و ادبیّات، دکتر احمد تمیم داری.
۷. نشانهشناسی و فلسفۀ زبان، دکتر علیرضا قائمی نیا.
۸. نشانهها: درآمدی بر نشانهشناسی، تامس آلبرت سیباک، ترجمه: محسن نوبخت
دیدگاهتان را بنویسید