ترتیب کلام
روش ترتیب کلام در بدیع معنوی
در این روش ارجاع کلمات به یکدیگر مبتنی بر نظم و ترتیب خاصی است و مصادیق آن عبارتاند از:
لف و نشر
لف در لغت به معنی پیچیدن است و نشر به معنی بازکردن و در اصطلاح بدیع آن است که چند چیز را بیاورند، سپس صفات یا افعالی را بیان و توصیف آنها ارائه دهند. به طوری که هر یک از آن صفات در شأن یکی از آن امور بیان شوند:
سعدی: «از درون سوزناک و چشم تر/ نیمهای در آتشم نیمی در آب».
اگر نشرها به ترتیب قرار گرفتن لفها باشد، مرتب نامیده میشود و اگر چنین نباشد مشوش است. در لف و نشر معمولاً بخش اول ناتمام است و نیازمند دنبالۀ مطلب، بنابراین شنونده کنجکاو میشود و منتظر دنبالۀ مطلب است. در بخش دوم، با آمدن دنبالۀ مطلب انتظار برآورده میشود و شادیآور و زیباست.
تقسیم
صنعت تقسیم مثل لف و نشر است با این تفاوت که در لف و نشر معین نمیشود که کدام یک از امور نشر مربوط به کدام یک از امور لف است، اما در تقسیم آن را معین میکنند.
عثمان مختاری:«به من نمود لب و چشم و زلف آن دلبر/ یکی عقیق و دوم نرگس و سیوم عنبر/ عقیق و نرگس و عنبرش بستدند از من/ یکی حیات و دوم قوت و سیوم پیکر».
پس باید گفت صنعت تقسیم آن است که در ابتدا چندچیز و بعد از آن چندچیز دیگر بیاورند که مربوط به همان الفاظ اول باشد و معلوم کنند که هر کدام از امور بعد مربوط به کدام یک از امور اول است.
از فروع تقسیم بیان و تفسیر یا ایضاح بعد از ابهام است، بدین صورت که مطلبی مجمل را که معمولاً با عدد بیان میشود تفصیل دهند و لذا بدان تفصیل المجمل هم میگویند.
متتابع
آن است که در مصراع دوم (یا لف و خبر جمله) چند مطلب ذکر شود به نحوی که هر مورد ادامۀ معنایی و توضیح مورد قبلی باشد.
سعدی :«گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل / گل از خارم بر آوردی و خار از پا و پا از گل».
اعداد
چند اسم را که متوالیاً ذکر شدهاند از یک جهت منظور کنند و برای همه یک فعل یا صفت آورند:
سعدی :« ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری».
فرق اعداد با جمع این است که جمع زیرساخت تشبیهی دارد و وجه شبه ادعایی است. در اعداد معمولاً تعداد اسامی از جمع بیشتر است و جامع را میتوان حمل بر حقیقت کرد.
اعداد از نظر بدیع لفظی هم دارای ارزش هنری است زیرا در آن مصوت کوتاه o ( واو عطف) یا سکوت (فاصله و مکث) بین اسمها تکرار میشود.
سیاقه الاعداد
سیاقت در لغت به معنی ترتیب، روش و طرز است و در اصطلاح آن است که چندچیز پشت سر هم بیاورند و همه را به یک حکم یا فعل بیان کنند، به بیان دیگر، ذکر اعداد در شعر است:
خاقانی: «جوقی لئیم یک دو سه کژ سیر و کوژ سار / چون پنج پای آبی و چون چار پای خاک».
تنسیق الصفات
در تعریف تنسیق الصفات گفتهاند آن است که برای یک چیز صفات پی در پی بیاورند. باید دانست که آوردن چند صفت پی در پی برای یک چیز الزاماً زیبایی ندارد. مثلاً اگر بگوییم اسب لاغر و ضعیف و مریض یا اسب سفید جوان قوی، زیبایی ندارد.
صرف توالی صفات زیبا نیست. البته مثالهایی که برای این ترفند در کتب بدیع آمده، زیباست. مثلاً این مصرع که در وصف اسب: «بارۀ گردون تن هامون کن جیحون گذار».
راز زیبایی مثالهایی از این نوع در چیست؟ حقیقت این است که صفتها بر دو گونهاند: عادی و شاعرانه. صفتهای عادی مانند: قوی، خوب، سرد، کوتاه، گران، تازه، بیمار که زیبایی ندارند زیرا عادی و روزمره هستند به علاوه معنی آنها ذهنی و کلی و مبهم است.
صفتهای زیبای شاعرانه مانند: ستبر بازو و روح نواز، سیاه دل، پلنگ آسا، گلرخ، گردن کش، سایه پرورده. در مثالهایی نظیر مرد ستبر بازو، هوای روح نواز و…. به عبارت دیگر برخی از صفتها مفاهیم خود را نشان میدهند یعنی جنبۀ عینی و تصویری و ملموس دارند و در نتیجه زیبا و برجسته و توجه برانگیزند، به ویژه اگر صفت نو باشد، مانند: گردون تن، ماه سیر.
صفت «قوی» غیرشاعرانه است و ذهنی، اما صفت «ستبر بازو» قدرت را تصویر میکند و پیش چشم میآورد.
بدیهی است که اگر صفت زیبا نباشد پی در پی آمدن آنها نیز زیبایی ندارد. برعکس صفت شاعرانه اگر یکی هم باشد زیباست مثل اسب گردون تن، که نشان میدهد تن اسب چون گردون است. به عبارت دیگر هم تشبیه دارد و هم غلو. بیشک پی در پی آمدن این گونه صفتها زیباتر خواهد بود.
اطّراد
در لغت به معنای به دنبال یکدیگر آمدن و راست و مستقیم شدن کاری است مصدر باب افتعال و در اصطلاح آوردن نام یک نفر (عموماً ممدوح) و سپس پدران او به ترتیب است.
التفات
در هر شعر و نوشتهای شاعر یا نویسنده یا از زبان خود میگوید یا از غایبی و یا مخاطبی. روال عادی این است که تا پایان سخن یکی از این سه شیوه را ادامه دهد اما گاه برخلاف انتظار از متکلم به غایب یا مخاطب یا برعکس انتقال صورت میگیرد. این انتقال التفات نام دارد. التفات خلاف هنجار عادی و غیرمنتظره است و برجسته و غرض از آن ایجاد غرابت و آشنایی زدایی است و از میان بردن حالت یکنواختی. التفات توجه برانگیز است و خواننده و شنونده را تکان میدهد و هشیار میسازد و موجب توجه بیشتر او به کلام میگردد.
روش تعلیل و توجیه
حسن تعلیل
آن است که برای صفتی یا مطلبی که در سخن آوردهاند علتی ذکر کنند که با آن مطلب مناسبت لطیف داشته باشد و بیشتر ادبا شرط کردهاند که این علت ادعایی باشد نه حقیقی. مثالش:
امیرمعزی: « آن زلف مشکبار بر آن روی چون نگار/ گر کوته است کوتهی از وی عجب مدار/ شب در بهار میل کند سوی کوتهی/ آن زلف چون شب است بر آن روی چون بهار».
حسن تعلیل مبتنی بر تشبیه، استعاره، آدم پنداری، کنایه، مجاز، ایهام، غلو و بعضی ترفندهای شاعرانه است.
اگر تعلیل در اثری لطیف نباشد یا جنبه علمی داشته باشد نمیتوان آن را ادبی دانست. تعلیل در ادبیات اسلوب خاصی دارد و باید جنبه اقناعی و استحسانی داشته باشد و مبتنی بر تشبیه باشد.
تعلیل بر دو نوع است:
الف: علتی که ذکر میشود واقعی و حقیقی است، اما در ربط آن به معلول ظرافت و لطافتی است و این به وسیله تشبیه صورت میگیرد.
ب: علتی ادعایی: علتی که برای معلول ذکر میشود حقیقت ندارد بلکه شاعر بر اثر تشبیهی که در ذهن او صورت گرفته است چنین ادعایی میکند و این از نوع قبلی هنریتر است. علت ادعایی را گاهی به جای توجیهات علمی نیز به کار میبرند.
مذهب کلامی
آن است که سخن را با دلیل و برهان عقلی یا خطابی و ذکر امور مسلم غیرقابل انکار، چنان اثبات کنند که موجب تصدیق شنونده باشد.
امیرمعزی:« بت که بتگر کندش دلبر نیست/ دلبری دستبرد بتگر نیست».
سؤال و جواب
شعر مبتنی بر پرسش و پاسخ و گفت و گو باشد. سؤالات یا سخنان باید زیبا و ظریف باشد و مخصوصاً جوابها جنبۀ ادبی داشته باشد، یعنی در آن نکتهای و هنری باشد. در سؤال و جواب پرسشکننده محکوم و مجاب میشود مثلاً اگر سؤال برهانی است باید آن را رد کنند و اگر جنبۀ انتقاد دارد باید آن را توجیه کند و اگر در آن طلبی است باید آن را احاله به محال کنند و نیز گاهی جوابها جنبۀ طنز دارند.
خاتمه در بدیع معنوی
تجرید
در بدیع فارسی مرادف خطاب النفس است، یعنی متکلم از نفس خویشتن یکی را مانند خود انتزاع کند و او را طرف خطاب قرار دهد. چنانکه سعدی گفته است:
سعدی :«تو دوستان مسلم ندیدهای سعدی/ که تیغ بر سر و سر بندهوار در پیشند/ نه چون منند و تو؛ مسکین، حریص، کوتهدست/ که ترک هر دو جهان گفتهاند و درویشند».
مشاکلت
که نوعی لغزش زبان و استعمال واژهای به جای واژۀ دیگر به مناسبت هم شکلی با کلمات پس و پیش است از مسائل مربوط به مجاز و استعاره است.
لغز
کلامی است موزون که دلالت کند بر ذات چیزی به ذکر احوال و صفات او به شرط آن که مجموع آن احوال و صفات مخصوص آن ذات باشد. هرچند هر یک از آنها در غیر آن ذات یافت شود.
معما
کلامی است موزون که به طریق اشارت دلالت کند بر اسمی بر وجهی که صاحب طبع سلیم از آن کلام به آن اسم انتقال تواند کرد، به شرط آن که آن دلالت مقصود ناظم باشد. و این شرط به آن جهت کرده شد که اگر کسی شعری گفته باشد و از آن دلالت بر اسمی قصد نکرده باشد و صاحب طبع سلیم از آن جا اسمی استخراج کند آن را در عرف اهل این فن معما گویند.
منابع و مآخذ
۱. بدیع از دیدگاه زیبایی شناسی، دکتر تقی وحیدیان کامیار.
۲. بدیع نو، هنر ساخت و آرایش کلام، دکتر مهدی محبتی.
۳. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلال الدین همایی.
۴. نقد بدیع، دکتر محمد فشارکی.
۵. نگاهی تازه به بدیع، دکتر سیروس شمیسا.
دیدگاهتان را بنویسید