انواع حروف، حرکات، عیوب و اختیارات شاعری در علم قافیه
انواع حروف، حرکات، عیوب و اختیارات شاعری در علم قافیه
حروف قافیه
«قافیه در اصل یک حرف است و هشت آن را تبع/ چار پیش و چار پس او نقطه آنها دایره/حرف تأسیس و دخیل و ردف و قید آنگه روی/بعدازآن وصل و خروج است و مزید و نایره ».
1.روی: آخرین حرف اصلی قافیه را «روی» میگویند؛ بنابراین سنگ بنای قافیه، روی است وجود حرف روی در قافیه الزامی است. روی مشتق از «رواء» است، رواء رسن و طنابی است که با آن بار بر روی شتر میبندند. با توجّه به اینکه بنای تمامی ابیات بر این حرف است، گویی همۀ ابیات با این حرف بسته میشود، به همین خاطر آن را به رواء شبیه دانستهاند. برای مثال: حرف «ن» در سمن و چمن روی است.
2.تأسیس: الفی است که با فاصلۀ یک حرف متحرّک پیش از روی میآید. تأسیس در لغت به معنی بنیاد نهادن است و چون بنای قافیه، از این حرف است و هر حرفی که پیش از آن باشد جزو قافیه نیست، به آن تأسیس گفتند. به قافیهای که الف تأسیس در آن آمده باشد «موسسه» گفته میشود. در شعری که الف تأسیس مراعات شده باشد آرایۀ لزوم مالایلزم نیز وجود دارد (ضروری گرفتن آنچه ضروری نیست) یعنی مجبوریم الف تأسیس را بیاوریم. برای مثال حرف «الف» در سلامتش و ملامتش تأسیس میباشد.
3.دخیل: دخیل در لغت، به معنی آینده و فاصل میان دو چیز است و در اصطلاح به حرف متحرّکی می گن که بین الف تأسیس و حرف روی فاصله شده باشد. رعایت این حرف در قافیه لازم نیست. مثلاً حرف «ی» در زایل و مایل دخیل است.
4.ردف: ردف در لغت به معنی از پی چیزی درآمدن و پشت سر کسی سوارشدن است و چون بعد از حرف روی از ردف سخن به میان میآید آن را ردف خواندهاند ولی در اصطلاح به حروف مدّ و لین «آ-او-ایی» که پیش از حرف روی بیاید و یا به فاصلۀ یک حرف ساکن پیش از حرف روی بیاید ردف اصلی می گن و آن حرف ساکنی را که میان حرف روی و ردف اصلی قرار میگیرد ردف زائد میگویند.
«ردف زاید شش بود ای ذیفنون/ خاء و راء و سین و شین و فاء و نون».
مثال: حرف «ا» در ناز و فراز ردف اصلی است و حرف «ف» در شتافتم و نیافتم حرف زاید است.
قافیهای که حرف ردف داشته باشد «مردف» نامیده میشود و مجموع ردف اصلی و زاید را ردف مرکّب میگویند.
5.قید: حرف ساکنی است که بیفاصله پیش از روی قرار میگیرد به شرط آنکه پیش از آن «آ-او-ایی» نیامده باشد مثلاً حرف «س» در نشستهای و بستهای قید است.
«گر حروف قید را گیرند یاد / نیست در لفظ عجم از ده زیاد».
اگر هیچکدام از حروف تأسیس، دخیل، ردف و قید (حروف پیش از روی) در قافیه وجود نداشته باشد آن را قافیۀ «مجرد» مینامند.
حروف پس از روی
1.وصل: حرفی است که بیفاصله به روی می پیونده و روی ساکن رو متحرّک میکند. رویای که حرف وصل به آن بپیوندد «روی موصول» و قافیه را هم «قافیۀ موصوله» می گن. مثلاً حرف «ی» در آفتابی و خوابی وصل هست.
2.خروج: حرفی است که به حرف وصل می پیوندد. مثلاً: حرف «م» در داشتیم و پنداشتیم خروج است.
3.مزید: حرفی است که به حرف خروج می پیوندد. مثلاً حرف «ش» در میگدازیمش و مینوازیمش مزید است.
4.نایره: حرف یا حروفی است که به مزید می پیوندد، وبه سایر حروف قافیه بعد از مزید نایره میگویند. مثلاً حرف «ان» در پروریمشان و آوریمشان حرف نایره است.
به کار بردن حروف پس از روی (وصل، خروج، مزید و نایره) در هر قافیه واجب است.
حرکات حروف قافیه
حرکات قافیه شش هستند همانگونه که شاعر گفته:
«رس و اشباع است و حذو ای نیک زاد /باز توجیه است و مجری و نفاذ».
1.رس: در لغت به معنی ابتدا کردن به چیزی است پنهان و آرام، چون آغاز قافیه با این حرکت است آن را رسّ میگویند و آن در اصطلاح فتحۀ پیش از الف تأسیس هست. مثلاً فتحۀ پیش از «الف» در شمایل و قبایل رسّ است.
2.اشباع: در لغت به معنی سیر کردن و فراوانی است و در اصطلاح حرکت حرف دخیل و همینطور حرکت پیش از حرف روی است اگر متحرّک باشد. مثلاً فتحۀ حرف «م» در ندامت و کرامت اشباع است.
3.حذو: در لغت به معنی برابر کردن و اندازه گرفتن است و در اصطلاح به حرکت پیش از ردف اصلی و قید میگویند و چون حرکت قبل از ردف برابر و مقابل حرکت ماقبل تأسیس هست، به آن حذو میگویند مثلاً فتحۀ پیش از «س» در مست و پرست حذو است.
4.توجیه: در لغت به معنی روی سوی چیزی کردن هست و در اصطلاح به حرکت پیش از روی ساکن میگویند مثلاً فتحۀ پیش از «س» در بس و کس توجیه است.
5.مجری: به معنی محل حرکت و جریان چیزی است و در اصطلاح به حرکت روی گفته میشود. اختلاف حرکت مجری بههیچوجه جایز نیست. مثلاً حرکت «ج» در غنج و ترنج مجری است.
6.نفاذ: در لغت به معنی گذشتن تیر از نشانه است و در اصطلاح به حرکت حروف بعد از روی (وصل، خروج، مزید و نایره) نفاذ میگویند مثلاً فتحۀ «م» در دارمت و سپارمت نفاذ است.
عیوب قافیه
عیوب قافیه بر دو قسم ملقّبه و غیرملقّبه است.
ملقبه مونث ملقب (دارای لقب، لقب دار) است.
عیوب ملقّبه (عیبهایی که لقب قافیه حساب میشود)
عیوب ملقّبه چهار است چنان که شاعر گفته:
«به نزد عجم عیب چار است و آنها / سناد است و اقوا و اکفا و ایطا».
1.اقواء: در لغت به معنی بافتن ریسمانی است که تارهای آن در باریکی و ستبری مختلف باشد و در اصطلاح اختلاف حذو و توجیه را اقواء میگویند به عبارت دیگر اختلاف حرکت ماقبل ردف اصلی و زاید است. مثل اختلاف صُور و جَور
2.اکفاء: به معنی منحرف شدن از مقصود است و بهاصطلاح اختلاف حرف روی است و تبدیل آن به حرفی قریب المخرج، مثل احتیاط و اعتیاد که تلفّظ «طاء» با «دال» به هم نزدیک است.
3.سناد: در لغت به معنی اختلاف است و در اصطلاح قافیه، اختلاف در حروف قید و ردف اصلی و زاید است. مثل اختلاف در ردف اصلی در کلمات زندگانی و گزینی.
4.ایطاء: در لغت به معنی قدم نهادن هست و در اصطلاح تکرار کردن قافیه است، به شرط آنکه کلمات متکرّر دارای یک معنی باشند.
ایطاء بر دو نوع است:
الف) ایطای جلی (جلی یعنی واضح و آشکار) آن است که تکرار قافیه پیدا و آشکار باشد مثل قافیه زورمند و دردمند.
ب) ایطای خفی (خفی یعنی پنهان) آن است که تکرار قافیه به خاطر زیاد به کار رفتن و شدّت آمیختگی خیلی آشکار نباشد. مثل: دانا و گویا
5.شایگان: در لغت سزاوار شاه، شایسته و درخور و نیز کار بیمزد و رایگان.
قافیهای است كه پسوند «ان» واژگانى مثل صفات فاعلى «گريان و خندان» با «ان» كلمات مستقلى مانند: «جان و روان» كه به «ان» مختوم شدهاند؛ قافيه شود.
قافیههای شايگان بر دو نوعاند:
١ . شایگان خفی
شايگان خفى در قافیه آن است که هرگاه پسوند «ان» واژهای که بیانگر صفت فاعلى است مثل پسوند «ان» صفات فاعلى «گریان و خندان» با «ان» وابسته به واژگانى مثل «جهان و كمان» هم قافیه شود یا آنکه «ین» نسبتى مثل «زرين» با «ین» وابستهای مانند: «كمين» قافیه شود.
٢ . شایگان جلّی
در قافیه آن است كه هرگاه «ان» نشانۀ جمع مثل «همراهان» با «ان» وابستهای مثل «باران» قافیه شود.
حافظ:«در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع/ شبنشین کوی سربازان و رندانم چو شمع».
در شعر فوق؛ حرف روی «ب» و «د» در واژگان «خوب» و «رند» هست و «انم» بخش الحاقى آن محسوب میشود.
عیوب غیر ملقّبه
1.قافیه معموله یا معمولی یا معمول: آن است که لفظ مرکّب را در حکم مفرد قرار داده و به تدبیر شاعرانه حرفی را روی کنند و حرفی که جزء کلمه نیست با آن ترکیب کنند و قافیه بسازند. مثل خرسند و بردند یا پروانه و یا نه.
2.ظهور اخفای حرکت در روی: اگر حرف روی در یک مصراع ساکن و در مصراع دیگر متحرّک باشد از عیوب غیرملقّبه شمرده میشود؛ مانند وضیع شفیع
سنایی:«گر شریفند و گر وضیع همه/ کرم او بود شفیعِ همه».
اختیارات شاعری
اختیارات شاعری بدین معنی است که شاعر در پرداختن قافیۀ صحیح، دو راه در پیش داشته باشد و در گزینش هر یک از دو راه- با توجه به شرایطی- مختار باشد. مثلاً شاعر مجاز است بهجای آنکه «شاعری» را با «ساحری» قافیه کند، آن را با «عنصری» قافیه سازد.
اختیارات شاعر در مورد قافیه دو نوع است:
1.روی متحرک
هرگاه روی (آخرین صامت) دو هجای CVC و CVCC متحرک شود، (بعدازآن مصوت بیاید)، شاعر جایز است که همسانی مصوت کوتاه هجا (توجیه و حذو) را رعایت نکند.
مثال برای هجای CVC:
الف. بعد از روی مصوت کوتاه آمده است
سعدی:«دنیی آنقدر ندارد که بر او رشک برند/ یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند/ کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق/ تا دمی چند که مانده است، غنیمت شمرند».
چون روی «ر» متحرک بود و شاعر توانستbar (و xar) یا را با mor که مصوت آن متفاوت است قافیه کند.
مولوی: «پس چرا تو خویش را در تَهلکه/ می دراندازی چنین در معرکه؟». ب.بعد از روی مصوت بلند است:
سعدی:«دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی / زنهار بد مکن که نکردست عاقلی/ باری نظر به خاک عزیزان رفته کن/ تا مجمل وجود ببینی مفصلی/ درویش و پادشه نشنیدم که کردهاند/ بیرون از ین دو لقمۀ روزی تناولی ».
اگر روی «ل» متحرک نبود شاعر حق نداشت که عاقل و مفصل و تناول را باهم قافیه کند.
مثال برای هجای CVCC:
الف. بعد از روی، مصوت کوتاه است:
کمال الدین اصفهانی:«گر سوز توأم یکنفس آهسته شود/ از دود دلم راه نفس بسته شود/در دیده از آن آب همی گردانم/ تا هر چه نه نقش تست از آن شسته شود ».
به مناسبت متحرک بودن روی «ت»، هجاهای hest، bast و ostš باهم، قافیه شدهاند.
فردوسی:«یکایک از او بخت برگشته شد / به دست یکی بنده بر کشته شد»
ب.بعد از روی، مصوت بلند است:
سعدی:«خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم / دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم/ ما کشتۀ نفسیم و بس آوخ که برآید/ از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم/ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت/ ما مور میانبسته دوان بر در و دشتیم»
در این غزل حرکات سهگانۀ e، o و ā باهم جمع شدهاند.
2.قافیه ساختن دو کلمه با هجای همسان
شاعر گاهی دو کلمۀ همسان را بهعنوان قافیه میآورد بهشرط آنکه معنای آنها متفاوت باشد مانند قافیه کردن خور (خورشید) با خور (بخور) و سلامت (صحت) با سلامت (سلام+-َت)، در این صورت بین کلمات قافیه تجنیس تام یا مرکب است.
منوچهری:«نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می/ تمثالهای «عزه» و تصویرهای «می» .
3. همینطور شاعر مختار است در کلماتی که بیش از یک هجا دارند صامت آغازین هجای قافیه را تغییر ندهد مثل تفقیه آواز با پرواز و سرباز با باز.
حافظ:«سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند / همدم گل نمیشود، یاد سمن نمیکند».
4. چنانکه قبلاً اشاره شد شاعر حق دارد همسانی حرف قید (هجای CVCC) را رعایت نکند. علاوه بر این در کلمات یکهجایی که اختلاف دو حرف قید دارند، میتوان صامت نخستین را تغییر نداد:
مولوی:«پرسپرسان میکشیدش تا به صدر/ گفت گنجی یافتم آخر به صبر ».
منابع و مآخذ
۱. آشنایی با عروض و قافیه، دکتر سیروس شمیسا.
۲. درۀ نجفی، نجف قلی میرزا، تصحیح حسین آهی.
۳. عروض فارسی: شیوهای نو برای آموزش عروض و قافیه، دکتر عباس ماهیار.
۴. عروض و قافیه: نگاهی تازه به اوزان و ضربآهنگ شعر فارسی، دکتر حسن مددی.
۵. عروض و قافیه در شعر فارسی، دکتر محمدحسین کرمی.
دیدگاهتان را بنویسید