تناسب
روش تناسب در بدیع معنوی
صنایعی از بدیع معنوی که زیرساخت تناسب دارند:
مراعات نظیر (=تناسب، مؤاخات، توفیق، تلفیق، ائتلاف)
نفس آدمی به هر چیز که در آن تناسبی وجود داشته باشد، میل میکند و از آنچه بینظام است، رویگردان است و مشمئز. تناسب زمانی رخ میدهد که واژههایی که در یک شعر یا در یک متن میآیند با یکدیگر در ارتباط باشند و از یک مجموعه باشند. تناسب یا به علّت همجنسی است و یا تشابه و یا ملازمت با یکدیگر.
مراعات نظیر از لوازم اولیۀ سخن ادبی است؛ یعنی، در مکتب قدیم، سخن نظم و نثر، وقتی ارزش ادبی پیدا میکند که مابین اجزای کلام تناسب و تقارب وجود داشته باشد. اصل مراعات نظیر، بر تداعیهای عرفی یا سنّتی و یا تلمیحی مبتنی است و یکی از رموز زیباییهای ادب فارسی، وجود همین تداعی هاست.
مسکین اصفهانی: دلم از مدرسه و صحبت شیخ است ملول/ ای خوشا دامن صحرا و گریبان چاکی».
تضاد
تضاد در لغت، به معنیِ دو چیز را در مقابل یکدیگر انداختن، و در اصطلاح آن است که کلمات ضد یکدیگر بیاورند. تضاد زمانی اتفاق می افتد که بین دو یا چند واژه لفظ تناسب تضاد وجود داشته باشد یعنی اینکه از نظر معنا ضد یکدیگر یا عکس یکدیگر باشند. کلمات از نظر معنی عکس وضد هم باشند.
تضاد (contrast) از مسائل اساسی ادبیات است و در بسیاری از آثار بزرگ ادبی، مدار بر تضاد قهرمان (protagonist) با ضد قهرمان (antagonist) یا انسان و درون او و یا انسان و طبیعت و از این قبیل است. تضاد بدیعی در حقیقت مینیاتوری از این مختصۀ مهم سبک ادبی است.
تضاد زیبا است و دربارۀ زیباییهای آن، به این موارد میتوان اشاره کرد:
۱. تداعی: حضور یک پدیده در ذهن انسان بر اساسِ اصل تضاد، متضادش را تداعی و حاضر میکند؛ یعنی، ذهن میان یک پدیده و متضادش رابطه برقرار میسازد. این رابطه اگر نو باشد، شادی آوراست.
۲. روشنگری: تضاد از نظر شناخت پدیدهها و امور، بزرگترین نقش را برعهده دارد. اصولاً یکی از اسباب شناخت پدیدههای جهان، متضاد است… قدرت روشنگری تضاد، بسیار برجسته و شگفتانگیز است.
۳. تأکید: تضاد میتواند به کلام تأکید ببخشد.
۴. ملموس ساختن و تجسم بخشیدن عواطف و مفاهیم: تضاد ضمن روشنگری، قدرت ملموس ساختن و تجسم بخشیدن داردو این نقش از نظر زیبایی آفرینی مهمتر از همه است.
مقابله
اگر تضاد در سطح کلام باشد نه واژه، یعنی همه یا بیشتر کلمات یک جمله یا مصراع با جمله یا مصراع دیگر در حالت تضاد باشند، صنعت مقابله به وجود میآید. به عبارت دیگر، تضاد را در موازنه، مقابله گویند.
چون در مقابله هر واژه با معادل خود در بخش یا مصرع دیگر در تضاد است، زیبایی هم به همان نسبت بیشتر میشود. از طرفی چون میان واژههای متضاد دو بخش کلام ترتیب وجود دارد، از نظر قرینهسازی نیز زیبا است.
پارادوکس
مهمترین نوع تضاد در ادبیات، پارادوکس paradox یا متناقض نماست و آن وقتی است که تضاد منجر به معنای غریب به ظاهر متناقضی شود، اما این تناقضات با توجیهات عرفانی، مذهبی، ادبی(توسل به مجاز و استعاره)… قابل توجیه است. تصویرهای پارادوکسی را در شعر فارسی، در همۀ ادوار میتوان یافت. در دورههای نخستین اندك و ساده است و در دورۀ گسترش عرفان، به ویژه در ادبیات مغانه (شطحیات صوفیه چه در نظم و چه در نثر) نمونههای بسیار دارد.
از زیباییهای پارادوکس، به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
۱. آشنایی زدایی: با بهرهگیری از این ترفند، زبان عادی و فرسوده به کلامی شگفتانگیز و غریب بدل میشود و زبان برجستگی مییابد.
۲. ابهام: متناقض نما دارای ابهام است. ذهن برای کشف این ابهام به تکاپو میافتد و با اندك تلاشی به راز و رمز سخن متناقض نما، یعنی حقیقتی که در آن نهفته است، پی میبرد. این تلاش ذهنی و کشف ابهام، شادی آفرین است.
۳. دو بعدی بودن: متناقض نما دو بعدی است: بعد متناقض و بعد حقیقی. شک نیست که دو بعدی بودن و دو منظره ارائه دادن، شگفتانگیز است و زیبا.
۴. برجسته شدنِ معنی: در متناقض نما، نه تنها لفظ برجسته و توجه برانگیز میشود، بلکه معنی نیز اعتلا پیدا میکند.
۵. ایجاز: کلام متناقض نما، از نوع معنایی، ایجاز دارد.
۶. در متناقض نما، معمولاً ترفند تضاد هم هست، لذا زیباییهای تضاد را هم دارد.
۷. متناقض نماهایی که بر اساس معنای لفظ شکل گرفتهاند، به علّت معنای جدید لفظ، زیبایی مجاز را نیز دارند و در حقیقت در آنها، واژهسازی نیز دیده میشود.
تلمیح
تلمیح اشاراتی است که به بخشی از دانستههای تاریخی، اساطیری و فرهنگی و ادبی خواننده میشود. سخنور به یاری تلمیح میتواند بافت معنایی سروده را نیک ژرفا و گرانمایگی ببخشد و دریایی ازاندیشهها را در کوزهای تنگ از واژگان فروریزد.
ارزش تلمیح، بستگی به میزان تداعیای دارد که از آن حاصل میشود. هر قدر اسطورهها و داستانهای مورد اشاره، لطیفتر باشد، این صنعت تداعیِ لذّت بخشتری را به وجود میآورد.
استفاده از تلمیح، نشانۀ وسعت اطّلاعات و غنای فرهنگی شاعر است و بر لطف و عمق شعر میافزاید.
اصولاً تلمیح در شعر فارسی بر تناسب و مراعات النظیر استوار است، یعنی میباید چند جزء داستانی (لااقل دو جزء) که ماهیتاً به هم مربوطند کنار هم قرار گیرند تا تلمیح به وجود آید.
آوردن تلمیح در شعر و نثر به زیبایی کلام میافزاید زیرا:
۱ . تناسب و رابطهای میان مطلب اصلی و داستان و واقعهای اصلی برقرار میسازد یعنی انتقال از وحدت به کثرت است.
۲ .در تلمیح با واژهای یا جملهای، داستانی کامل یا کل مطلبی در ذهن تداعی میشود، این تداعی که سبب به خاطر آمدن و زنده شدن داستان یا مطلبی میگردد، بسیار شیرین و خوش است. تلمیح گاه آشکار است و گاه مبهم و گاه در مورد نهی و گاه در مورد تشویق به کار میرود.
شاعران از تلمیح به منظور ایجاز زبان شعری، اغراق، اشاره به حوادث تاریخی عصر، معنی آفرینی، در مقام تمثیل و ایجاد زبان رمزی استفادههای متعددی کردهاند.
ازلحاظ موضوعی، تلمیح به دسته بندی های مختلفی طبقهبندی شده است: ۱- تلمیح به آیه ۲- تلمیح به اساطیر ۳ – تلمیح به ارسال المثل ۴ – تلمیح به شعر و غیره.
حافظ: «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند».
ارصاد و تسهیم
دو اصطلاح است برای یک صنعت بدیعی، یعنی اجزای جمله و نسق کلام را به طوری ترتیب داده باشند که چون شخص صاحب طبع و ذوق یک قسمت آن را بشنود خود دریابد که قسمت بعدش چه تواند بود و از این قبیل است عبارات نثر مسجع و اشعار که آن را چنان نظم کرده باشند که شنونده موزون طبع با ذوق چون قسمت اول را بشنود کلمه سجع و قافیه را خود پیشبینی کند که چیست و این صنعت را از آن جهت تسهیم خوانند که پنداری شنونده را در دانستن بعض اجزاء کلام سهیم و مشارک ساختهاند. و ارصاد به صیغه مصدر باب افعال آن است که کسی را بر کاری یا چیزی نگاهبان کنند و او را در کمین آن کار بگمارند.
براعت استهلال
براعت در اصل به معنی توفق و برتری و استهلال به معنی نخستین آواز کودک است در هنگام زادن، و اینجا مجازاً به معنی سرآغاز و مقدمه و پیش درآمد کتاب و منظومه و مقاله و خطابه است. براعت استهلال نوعی از صنعت تناسب و مراعات نظیر است که اختصاص به همان مقدمه و سرآغاز سخن دارد و مقصود این است که «دیباچۀ» کتاب یا «تشبیب» قصیده «پیش درآمد» مقاله و خطابه را با کلمات و مضامینی شروع کنند که با اصل مقصود تناسب داشته باشد، نظیر آنچه دربارۀ قضای الهی و اجل محتوم و ناپایداری دنیا و مراسم ماتم و عزاداری میگویند، در مقدمۀ تعزیت نامهها و برعکس آن چه در پیرامن جشن و سرور و سور و شادمانی میآورند در پیش درآمد تهنیت نامهها.
حُسنِ مطلع
حسنِ مطلع، زیبا بودنِ آغاز شعر (مخصوصاً در قصیده) است.
حُسنِ مقطع
حسنِ مقطع یا حسن ختام، زیبا بودنِ پایان شعر (مثلاً زیبایی دعای تأبید در قصیده) است.
حُسنِ تخلّص
تخلّص در لغت، به معنی رهایی و گریز است و در اصطلاح، آن است که شاعر به نحوی زیبا ودلپسند، از تشبیب قصیده به مدح ممدوح گریز بزند. در واقع، تخلّص یکی دو بیتی است که بین مقدمه و بخش اصلی قصیده (مدح) قرار میگیرد و آن دو را به یکدیگر مرتبط میسازد.
تضمین
تضمین آن است که سخنور پارهای یا بیتی یا گاه چند بیت از سخنوری دیگر را در سخن خویش بازآورد. بایسته در تضمین آن است که نام آن سخنور آشکارا یا پوشیده یاد شده باشد به گونهای که بتوانند دانست آن چه بازآورده شده است از دیگری است. اگر سرودۀ بازآورده آن چنان شناخته و پرآوازه باشد که نیازی به یادکرد نام سراینده نماند آن سروده از گونۀ دستان خواهد بود و تضمین شمرده نمیتواند شد.
اقتباس
اقتباس در لغت به معنای جست جوی شراره و پارهی آتش برای روشنی و گرمابخشی است. از لحاظ اصطلاحی، در علم بدیع اقتباس آن است که سخنور در ترکیب کلام و ترتیب سخن خود، آیهای یا حدیثی یا مسألهای از فقه را بر سبیلِ تبرّك و تیمن ایراد کند. در اقتباس، شرط است که عین عبارت مورد نظر، یا قسمتی از آن را که حاکی و دلیل بر تمام جملۀ اقتباس شده باشد، بیاورند.
رجوع
عبارت از این است که متکلم ابتدا سخنی گوید بعد برگردد سخن خود را نقض و ابطال نماید برای نکتهای.
منابع و مآخذ
۱. بدیع از دیدگاه زیبایی شناسی، دکتر تقی وحیدیان کامیار.
۲. بدیع نو، هنر ساخت و آرایش کلام، دکتر مهدی محبتی.
۳. زیباشناسی سخن پارسی: بدیع، دکتر میرجلال الدین کزازی.
۴. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلال الدین همایی.
۵. معالم البلاغه، محمدخلیل رجایی.
۶. نگاهی تازه به بدیع، دکتر سیروس شمیسا.
۷. واژه نامه هنرشاعری، میمنت میرصادقی.
دیدگاهتان را بنویسید