تشبیه
روش تشبیه در بدیع معنوی
بدیع معنوی، آن است که حسن و تزیین کلام مربوط به معنی باشد نه لفظ، چنان که اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر دهیم باز هم حسن آن باقی بماند و بحث در شگردهایی است که موسیقی معنوی کلام را افزون میکنند و آن بر اثر ایجاد تناسبات و روابط معنایی خاصی بین کلمات است و به طور کلّی، یکی از وجوه تناسب و ربط معنایی بین دو یا چند کلمه برجسته میشود.
تشبیهی که در بخش بدیع معنوی وجود دارد عبارت است از تناسب معنایی با موسیقی معنوی بر اثر همانندی که خود به انواعی تقسیم میشود:
۱. اغراق (مبالغه و غلو)
اغراق در لغت به معنای سخت کشیدن کمان است اما در اصطلاح آن است که در توصیف کسی یا چیزی یا حالتی به قصد تأثیر بیشتر، افراط و زیاده روی شود. در اغراق، گوینده با تصرّف ذهنی خود، حالت یا صفتی را از وضع طبیعی و عادی که دارد، کوچکتر یا بزرگتر جلوه میدهد. اگر وصف عقلا و عادتاً ممکن باشد به آن مبالغه میگویند. اگر عقلا ممکن و عادتاً محال باشد به آن اغراق میگویند و اگر عقلا و عادتاً ممتنع باشد غلو نام دارد.
مبالغه، فروتر از اغراق است و اغراق، فراتر از غلوّ، زیرا در مبالغه (صفت مورد ادّعا) هم به عقل و هم به عادت امکان دارد و در اغراق، عقلاً ممکن است؛ امّا عادتاً ممکن نیست؛ ولی در غلوّ، محال است هم از نظر عقل و هم از نظر عادت. عنصر اغراق در کنار دیگر صور خیال، یکی از نیرومندترین عناصر القا در اسلوبِ بیانِ هنری است. مبالغه و اغراق و غلوّ وقتی جنبۀ بدیعی دارد که با صنعتی همراه باشد یا در آن، نکته و لطیفهای باشد.
اغراق در حماسه، جزء ذات شعراست، نه یک صنعت بدیعی. ارزش بزرگ نمایی یک واقعیت در شعر از آن جاست که شعر، هنر تجسّم بخشیدن به عواطف با ابزار زبان است. پس هنگامی که عاطفهای مانند اندوه، شادی، عشق، نفرت و غیره بسیار شدت و غلیان یافته باشد، بهترین وسیلۀ تجسّم بخشیدن به این گونه عواطف، یاری گرفتن از اغراق است.
از مقایسۀ شعر فارسی و عربی در زمینۀ اغراق، میتوان به این نتیجه رسید که شاعران فارسی زبان، به اغراق بیشتر میل کردهاند و این اغراقها در آغاز، بیشتر در حوزۀ مدایح درباری است واندك اندك به مسائل دیگر کشیده میشود.
۲. جمع
آن است که دو یا چند مورد را در صفتی ادعایی (که بِدان جامع گویند)، با هم جمع کنند. یعنی دو یا چند امر را در وجهی ادعایی شبیه به هم بدانند و این در حقیقت همان تشبیه مضمر است اما به ظاهر تشبیه نمینماید( مثلاً ادات تشبیه ندارد). جمع در واقع تحت یک حکم درآوردنِ چند چیز است. زیباییهای جمع یکی غرابت است؛ یعنی، رابطۀ بدیع و چشم گیر و هنری ایجاد کردن میانِ چند پدیده. دیگر -که ناشی از همان عامل اول است- وحدت بخشیدن به کثرتها است. هرچه دو طرف دورتر و ناهمگونتر باشند جمع هنریتر است.
سعدی: «همه آرام گرفتند و شب از نيمه گذشت/ وان چه در خواب نشد چشم من و پروين است».
۳. تفریق
آن است که منکر شباهت دو امر شوند و بین آن دو فرق گذارند و علّت اختلاف را به سبک ادبی (یعنی با اقامۀ دلیلی اقناعی) بیان کنند و این، گاهی با تفضیل نهادنِ یکی بر دیگری (تشبیه تفضیل) همراه است.
رشیدوطواط: « من نگویم به ابر مانندی/که نکو ناید از خردمندی/ او همی بخشد و همی گرید/ تو همی بخشی و همی خندی».
۴. تقسیم
آن است که سخنور دو یا چند چیز را نخست یاد کند، سپس وابستگانی را برای آنها، یک به یک، در سخن بیاورد، به گونهای که آشکارا، پیوند هر وابسته با واژۀ آن نشان داده شده باشد.
بدر جاجرمی:« لطافت لب لعل و دهان آن بت چین/ یکی چو خاتم جم آمد و یکی چو نگین».
۵. جمع و تفریق
آن است که نخست (با تشبیه مضمر)، دو امر را با هم در صفتی ادعایی جمع کنند (جمع) و سپس بین آن دو فرق (تفریق) گذارند.
سعدی: « منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد/ من به شیرین سخنی تو به نکویی مشهور».
۶. جمع و تقسیم
آن است که در ابتدا، چند چیز را در یک صفت، جمع و بعد آنها را تقسیم کنند. یعنی آن لف را نشر کنند. آنچه در تقسیم آورده میشود، گزارش و گسترشی است، از آنچه نخست در جمع آورده شده است. سخنور آنچه را در جمع، کوتاه و فراگیر گفته است، در تقسیم، فراختر و روشنتر باز میگوید و باز مینماید.
۷. جمع و تفریق و تقسیم
نخست بین دو امر جمع کنند و سپس تفریق و سپس تقسیم:
خاقانی:« مجلس دو آتش داده بر، این حجر آن از شجر/ این کرده منقل را مقر، آن جام را جا داشته».
۸. تجاهل العارف
در لغت یعنی نادان نمایی دانا و در اصطلاح آن است که شاعر یا نویسنده به قصد، موضوع و مسأله را به گونهای مطرح سازد که گویا نمیداند اما در حقیقت میداند و میخواهد تحریک و تأثیر بیشتری در ذهن مخاطب ایجاد کند.
آن است که در اسناد امری به امری یا در تشخیص بین دو امر کاملاً متباین، تردید یا بیاطّلاعی نشان دهند. در تجاهل العارف، علّت عدم تشخیص، آن است که شاعر چند امر را شبیه به هم یافته است. پس ژرف ساخت تجاهل العارف، تشبیه مضمر است که همواره با غلو همراه است. تجاهل العارف، برای تحسین کلام و مبالغه در وصف و تقویت و تأکید مقصود است.
این صنعت هم چون بر پایۀ مشارکت مخاطب در لذت و تأثیر هنری است میتواند بسیار هنر کلامی را برکشد به ویژه که این شیوه طرح سؤال میتواند بینهایت معنا نیز در ذهن و زبان خواننده ایجاد کند البته اگر پرسش اندیشیده و درست و زیبا به میان آید. نمونه:
حافظ:«چه مستی است ندانم که رو به ما آورد / که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟».
۹. ارسال المثل
آن است که کلام، حاوی ضرب المثلی باشد یا جنبۀ ضرب المثل داشته باشد. به عبارت دیگر، ممکن است، نویسنده یا شاعر، ضرب المثلی را در سخن خود به کار گیرد و یا کلام او، بعداً ضرب المثل شود. ارسال المثل موجب آرایش و تقویت بنیۀ سخن میشود. و به خاطر ایجاد تداعی، بر قدرت و زیبایی کلام گوینده میافزاید. ارسال المثل، ترفندی زیبا است، زیرا معمولاً سخنی حکیمانه و موجز است. هم خیالانگیز است و هم جنبۀ استدلالی دارد و معمولاً مفاهیم ذهنی را عینیت میبخشد.
فرق ارسال المثل با تلمیح در این است که در تلمیح تنها اشارهای ظریف به داستان یا مثلی میشود اما در ارسال مثل ضرب المثل به طور کامل در ضمن شعر آورده میشود.
۱۰. تجسم
تجسم مجسم کردن تصاویر غریب است و انواعی دارد:
الف) و آن عینی کردن امری ذهنی و به اصطلاح تصویری کردن آن به وسیلۀ تشبیه مضمر است:
مولانا:«در باطن من جان من از غیر تو ببرید/ محسوس شنیدم من آواز بریدن».
ب) بیت یا مصرعی حالت تابلوی نقاشی داشته باشد وتصویری غریب را در ذهن مجسم کند:
حافظ:« در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت».
۱۱. حرف گرایی
یکی از موضوعاتی که در ادبیات سنتی بسیار مورد علاقه و توجه بوده و تا روزگار ما همچنان محبوب مانده، حرف گرایی است. حرف گرایی تشبیه معشوق و اعضای او یا موضوعی از موضوعات ادبی به حروف الفباست. متأسفانه این شگرد ادبی در قدیم هیچ نامی نداشته و امروز هم نام مناسبی ندارد. نمونه:
حافظ:« نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست/ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم».
منابع و مآخذ
۱. بدیع نو، هنر ساخت و آرایش کلام، دکتر مهدی محبتی.
۲. نگاهی تازه به بدیع، دکتر سیروس شمیسا.
۳. واژه نامه هنرشاعری، میمنت میرصادقی.
دیدگاهتان را بنویسید