رابطۀ ادبیات و تاریخ
رابطۀ ادبیات و تاریخ
میان دو دانش یا فن تاریخ و ادبیات، در تاریخ فرهنگ این سرزمین، از دیرباز، همراهی و همنشینی نزدیکی وجود داشته است. همنشینی و همراهی تاریخ و ادبیات ممکن است انگیزهها و زمینههای متعددی داشته باشد و از زوایای مختلفی بتوان در آن نظر کرد.
اگر ادبیات و تاریخ را از منظر کارکردی – و نه از منظر هستی شناختی که به جوهر یا ماهیت آنها مربوط میشود – متمایز کنیم، تصویر نسبتاً متفاوتی نمایان میشود. طبق این نظر، تاریخ و ادبیات عناوینی هستند که ما برای نسبت دادن به متون معینی برمی گزینیم، آنها به واسطۀ خصوصیت زبانی ذاتی، از یکدیگر متمایز نمیشوند.
ممکن است کسی اعتراض کند که به رغم شباهتهای ظاهری، ادبیات بر آن شالودهای از حقیقت که اساس گفتمان تاریخی را تشکیل میدهد، استوار نیست. باوجود این، بخش بزرگی از گفتمان تاریخ، چنین حقیقتی را مورد تردید قرار میدهد و به همین منوال بخش بزرگی از گفتمان ادبی به جهان واقعی و تاریخی معطوف است.
ادبیات، مؤلفههای تاریخی را در خود دارد اما از جنس تاریخ نیست. همچنان که خصلتهای مکانی (اقلیمی) را نیز داشته اما هم سنخ با جغرافیا نیست. این عناصر فرامتنی، سیالیت و حرکت ندارند. به همین دلیل کارکرد مسائل تاریخی، سیاسی و… در حوزۀ اجتماع با کارکرد آنها در ادبیات، ماهیتی متفاوت دارد؛ بنابراین در تحلیلهایی که بر اساس باوری خاص صورت میگیرد خلاقیت و بصیرت شاعر نادیده گرفته میشود و ضمن کم شدن فردیت شاعر، وی در جزیی از یک سیستم تقلیل یافته، به عنوان بخشی از آن در چرخۀ کارکردی محتوم قرار میگیرد و شاعر به عنوان یکی از عناصر اجتماعی در کنار مجموعهای از عناصر عمل میکند.
تاریخ ادبیات
تاریخ ادبیات، بررسی ادبیات هر کشور یا هر زبان در روند تاریخی است. در تاریخ ادبیات، آثار ادبی هرکشور یا هر قوم یا هر زبان را با توجه به سیر تاریخی آنها و در پی هم نقد و تحلیل میکنند. تاریخ ادبیات، ادبیات را در طول تداوم زندۀ آن میشناسد و در واقع، گونهای نقد ادبی است که در بستر تاریخ حرکت میکند.
برخی تعاریف از تاریخ ادبیات از نظر استادان ادبیات:
صفا: مجاهدات ادبی یک ملت به هر طریق که برای پیشرفت و تکامل زبان و ادب و علوم و فنون ادبی صورت گرفته است.
ناصیف: توصیف کلام منظوم و منثور، در هر عصری از اعصار تاریخ، ذکر شاعران، خطیبان، کاتبان، مؤلفان نابغه وبیان تأثیر سخن آنان در آیندگان و تأثیرپذیری ایشان از پیشینیان و همعصران و مقایسۀ آنان با یکدیگر و تأکید بر آثار ایشان است.
تفاوت تاریخ با تاریخ ادبیات
به طور معمول دو رکن اصلی که کار مورخ ادبی را شکل میدهد؛ عبارتند از: گذشتۀ ادبیات (یعنی رویدادهای ادبی شامل: آثار ادبی، زندگینامۀ مؤلفان، مناسبات ادبی و… ) و سیر تحول آن در گذر زمان. مواد تاریخ به معنای اخصّ آن با مواد تاریخ ادبیات فرقهای مهمی دارد که از این فرقها، تفاوت روش ناشی میگردد.
موضوع مطالعات مورخان متعلق به گذشته است – گذشتهای که از آن جز نشانهها و بقایایی، به جا نمانده و به کمک این آثار و بقایا تصویری از آن ساخته و پرداخته میشود. موضوع تاریخ ادبیات نیز متعلق به گذشته است، اما گذشتهای که به جا مانده است. ادبیات در عین حال، هم گذشته است هم حال و هم آینده. آثار ادبی همواره حیّ و حاضرند و همواره دارای ویژگیهای فعالاند و برای جهان انسانی متمدن، منبع امکانات تمام نشدنی تهییج هنری و اخلاقیاند.
پدیدۀ ادبی سخت تحت تأثیر شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی است، حتی گاه پدیدۀ ادبی مولود یک حادثۀ اجتماعی، تاریخی و سیاسی است، به همین دلیل بایستی جریانهای ادبی را در موازات تاریخ سیاسی-اجتماعی به بحث گذاشت؛ اما حادثۀ تاریخی را میتوان مستقل از مسائل ادبی و هنری بررسی کرد. تفاوت دیگر پدیدۀ ادبی با پدیدۀ تاریخی در این است که، آثار ادبی بزرگ، بیزماناند؛ یعنی همیشه زندهاند و در زندگی ما حضور فعال دارند، اما حادثۀ تاریخی (مثلاً حمله مغول یا کشف آمریکا) به زمان معین و واحدی محدود میشود.
پدیدۀ ادبی با هر بار خواندن در هر جا که باشد از نو آفریده میشود. خوانندگان هر نسلی از خوانندگان آثار شکسپیر یا مثنوی مولوی، درک نوینی متناسب با عصر خود دارند، مجموعۀ این فهمهای مختلف، درک و دریافت مورخ ادبی را تحت تأثیر قرار میدهد. پدیدههای ادبی همچون زنجیرهای به هم پیوستهاند و نمیتوان آنها را فهرستوار نقل کرد.
تاریخ ادبیات، تاریخ نویسندگان، دبیران، مترجمان، تاریخنویسان، سرودگویان و مجلس گویان و نیز تاریخ معتقدان ملی و فلسفههای دینی و اخلاقی و نشان دادن تأثیر هر یک در ادبیات است.
توالی سلسلهها و تشویق یا بیاعتنایی فرمانروایان اعصار به تنهایی نمیتواند اسباب تحول هیچ یک از دو صورت متمایز فعالیت ادبی – شعر و نثر- را تبیین کند و ناچار عوامل درونی شعر و نثر را که در سنتهای ادبی شکل گرفته است، در جریان مرور گذشتۀ ادبی نمیتوان نادیده گرفت.
نویسندگان تاریخ ادبی شیوههای متنوعی را به کار گرفتهاند. برخی بر عوامل برون متنی تأکید بیشتری دارند و گروهی بر پدیدههای درون متنی، جمعی بررسی متن را اساس قرار میدهند و جماعتی مؤلف را، عدهای به تحلیل جریانشناسانه معتقدند و شماری به بررسی تک نگارانه، در نظر برخی بُعد تاریخی غلبه دارد و در نگاه گروهی جنبۀ ادبی، بعضی از آنها به صیرورت انواع ادبی و حتی مکاتب ادبی و مباحث سبکشناسی هم نظر دارند و برخی نه قسمی از آنها، بلکۀ همۀ ادوار ادب ایرانی را بررسی کردهاند و گروهی دورهای خاص یا منطقهای خاص را.
در کل برای تدوین تاریخ ادبیات شیوههای مختلفی وجود دارد که تمام این روشها را میتوان بر دودسته تقسیم کرد:
الف) روش توصیفی؛
ب)روش تحلیلی و انتقادی.
ازاین روی باید روشن گردد در هر تألیفی دربارۀ تاریخ ادبیات مؤلف بیشتر از کدام روش بهره برده و یا به صورت تلفیقی از هر دو روش استفاده کرده است.
به نظر یاکوبسن، مورخ ادبی قدیم یادآور مأموران انتظامیاند که برای دستگیری یک شخص خاص، همۀ افراد خانهاش را دستگیر میکنند و تمامی اسباب و اثاث او را میبرند و هرکسی را نیز که گذارش به آن خیابان افتاده است، دستگیر میکنند. مورخان ادبیات از همه چیز استفاده میکنند – زمینۀ اجتماعی، روانشناسی، سیاست، فلسفه، به جای پژوهش ادبی، انبوه در هم آمیختۀ روشهای بومی را به ما ارزانی میکنند.
منابع و مآخذ
۱. از گذشتۀ ادبی ایران، دکتر عبدالحسین زرین کوب.
۲. تاریخ ادبیات ایران، دکتر ذبیح الله صفا.
۳. تاریخ ادبیات ایران، دکتر علی اصغر میر باقری فرد و….
۴. تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی، دکترمهدی زرقانی.
۵. تاریخ نقد جدید، رنه ولک، ترجمه سعید ارباب شیرانی.
۶. نارساییها در تدوین تاریخ ادبیات فارسی و ضرورت اصلاح و رفع آنها، احمد سمیعی گیلانی.
۷. نظریۀ تاریخ ادبیات، دکتر محمود فتوحی.
دیدگاهتان را بنویسید