جملههای انشایی

معنی ضمنی جمله های انشایی
انشاء در لغت به معنی ایجاد کردن است و در اصطلاح، آوردن جملهها است به گونهای که در آن احتمال صدق و کذب نرود. به عبارت دیگر در انشاء از واقعهای در خارج خبر نمیدهیم تا بتوان آن را صادق یا کاذب دانست و در اصطلاح سخنی است که ذاتاً راست یا دروغ بودن را نمیپذیرد. بلکه انشاء، خواستن یا نخواستن چیزی است و به همین جهت آن را به انشای طلبی و غیرطلبی تقسیم میکنند.
مطابقت خبر با واقعیت خارجی به این معناست که جمله خبری از وقوع یا لاوقوع امری در خارج خبر میدهد در حالی که مطابقت نداشتن انشاء حکایت از وقوع یا لا وقوع امری در خارج نیست و جز با تلفظ به کلمات خاصه آن حاصل نمیشود. چنانکه طلب فعل زدن در لفظ بزن و طلب خودداری یا نهی از آن در لفظ مزن. طلب محبوب در لفظ تمنا کاشکی و کاش وجود دارد.
انشاء طلبی
طلب آن است که خواستن چیزی در آن نشان داده شده باشد. ناگفته پیداست که چیزی خواسته میشود که گمان گوینده به هنگام خواستن در دست نباشد، زیرا آنچه را که یافتهاند و به دست آوردهاند، دیگر نمیخواهند و نمی جویند. یا اگر حاصل شده خواهنده از حاصل شدن مطلوب خود ناآگاه باشد و یا چنانکه باید وشاید و آنگونه که خواهنده را باور است مفهوم آن چیز به حصول نپیوسته باشد وشامل امر، نهی، استفهام، ندا، تمنی وترجی است. و انشای غیرطلبی که در آن چیزی خواسته نمیشود و انواع آن عبارت است از مدح، ذم، قسم، ترجی، دعا و صیغه عقود. در زبان فارسی از انشای غیرطلبی، یعنی مدح، ذم و نظایر آن کمتر بحث میشود.
جمله های امری و معانی ضمنی آن
غرض اصلی از امر بنا به موقعیت گوینده نسبت به مخاطب (فرودست بودن یا بالادست بودن) تقاضا یا دستور (طلب به طریق استعلا) است. اما در اغراض مجازی هم به کار میرود (به جملات عاطفی و اخباری بدل میشود) به نظر اسپربر/ ویلسون:« در جملات امری مفاهیم ممکن بودن و مطلوب بودن هست و لذا اگر جمله امری غیر ممکن باشد (برو بمیر) یا امر نامطلوبی را بخواهد (بیا مرا بکش)، با معنای ضمنی سر و کار داریم».
جمله امری برای بیان اندوه و درد
فروغ فرخزاد : «مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش -ای نعلهای خوشبختی -/و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ/ و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی/ و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها».
جمله امری برای بیان تمنا و آرزو
فروغ فرخزاد: «ای سراپایت سبز/ دستهایت را چون خاطرهای سوزان، در دستان عاشق من بگذار/ و لبانت را چون حسی گرم از هستی/ به نوازشهای لبهای عاشق من بسپار/ باد ما را با خود خواهد برد».
حمیدمصدق: «کودک چشم من از قصۀ تو میخوابد/قصۀ نغز تو از غصه تهی ست/بازهم قصه بگو تا به آرامش دل/سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم».
جمله امری برای بیان مفاخره
فروغ فرخزاد: «برو، برو به سوی او، مرا چه غم/ تو آفتابی، او زمین، من آسمان/ بر او بتاب ز آنکه من نشستهام/به ناز روی شانۀ ستارگان».
نصرت رحمانی: «وای…. در من وضو بگیر/سجادهام، بایست کنارم/ رو کن به من که قبلۀ عشاقم».
جمله امری برای بیان ارشاد و ترغیب و تشویق
احمدشاملو: «فریادی شو تا باران/ وگرنه مرداران».
حمیدمصدق: «باز کن پنجره را/ من تو را خواهم برد/ به سرِ رودِ خروشانِ حیات، / آب این رود به سر چشمه نمیگردد باز؛ / بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز! / باز کن پنجره را/ صبح دمید! ».
جمله امری برای بیان تحذیر
احمدشاملو: «دیدگان را به دست/نقابی کن/تا آفتابِ نارنجی/به نگاهیت/افسون/نکند».
جمله امری برای بیان تعجیز با طنز و مسخره
اخوان ثالث: «دست بردار ازین در وطن خویش غریب! قاصد تجربههای همه تلخ، با دلم میگوید که دروغی تو دروغ، که فریبی تو فریب! ».
جمله امری برای بیان استرحام
حمیدمصدق: «کنون که دیدهام از دیدن تو محروم است فرشتهوار شبی را به خواب من بگذر».
فروغ فرخزاد: «اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور/ و یک دریچه که از آن/ به ازدحام کوچۀ خوشبخت بنگرم».
جملههای نهی و معانی ضمنی آن
مراد ما از فعل امر (بکن) و نهی (نکن) باشد. مثلاً به کودکی که با رادیو بازی میکند می گوئیم بکن. خرابش کن و از این قبیل است. جملات زیر که به مقتضای حال گفته شود: پاره کن. مرا بکش. هر چه دلت میخواهد بگو. کمتر حرف بزن (یعنی اصلاً حرف نزن) کم بگو (یعنی هیچ نگو) خداوند به کفار میگوید: اعلموا ما شئر. یعنی هر چه دلتان میخواهد بکنید. اما در حقیقت نهی است.
معنی اصلی فعل امر طلب است و در این گونه موارد هم کم و بیش این معنی ملحوظ شده است. در بلاغت غربی (طنز بلاغی) به سخنی گفته میشود که قصد گوینده درست عکس آن باشدگوینده معمولاً لحن جدی دارد و پند و اندرز یا دستور میدهد اما در حقیقت مقصود او تحذیر و تنبیه است: عبید زاکانی:« رو مسخرگی پیشه کن و مطربیآموز». در طنز بلاغی عکس و وارونه مطلب را بیان کنیم (استعاره تهکمیه) به نظر گرایس، طنز بلاغی یکی از موارد نقض اصل همکاری (نقض اصل صداقت ) است و لذا در این گونه موارد با معنی ضمنی مواجهیم.
جمله نهی برای بیان تمنا و آرزو
حمیدمصدق: «آه مگذار، كه دستان من آن/اعتمادی كه به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد/ آه مگذار كه مرغان سپید دستت/ دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد».
حسین منزوی: «کویر تشنۀ عشقم، تداوم عطشم دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش».
جمله نهی برای بیان ارشاد
احمدشاملو: «بُهتان مگوی/که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است. /آفتاب از حضورِ ظلمت دلتنگ نیست/با ظلمت در جنگ نیست».
جمله نهی برای بیان توبیخ
فروغ فرخزاد: «به لبهایم مزن قفل خموشی/ که در دل قصه ئی ناگفته دارم».
جمله نهی برای بیان تهدید و تحذیر
احمدشاملو: «ـ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت/ در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر/ دست از گمان بدار! / با مرگِ نحس پنجه میفکن! / بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار… ».
نصرت رحمانی: «یاد مرا به حافظه بسپار/ اما…، نام مرا/ بر لب مبند که مسموم میشوی/ من داغ دیدهام».
جمله نهی برای بیان یأس و ناامیدی
حسین منزوی: «به خیره گوش مخوابان، از این سوی دیوار/ صلای سُمّ سمندان ِ شهسواران را/ سوار ِ سبز ِ تو هرگز نخواهد آمد، آه!/به خیره خیره مبر رنج انتظاران را! ».
جملات پرسشی و معانی ضمنی آن
غرض اصلی از پرسش، طلب اخبار است. مانند: کدام یک از شما میدانید؟ ، چیست آن که؟ … اما گاهی برای تأثیر بیشتر کلام، به جای سایر انواع جمله (مخصوصاً خبری) از جمله پرسشی استفاده میکنند. لذا این گونه جملات پرسشی استفهام مجازی است که به آن استفهام تولیدی هم میگویند. با توجه به اصل صداقت، میتوان گفت که پرسشگر وقتی سؤال میکند که انتظار جواب داشته باشد و جواب سؤال خود را نداند وگرنه بدیهی است که قصد خاصی دارد. به این معنی که یا آن که جواب را میداند یا انتظار جواب ندارد و باز سؤال کرده است. به نظر می رسد که اغراض ثانویه در جملات پرسشی یا دادن خبر(چه مثبت و چه منفی) است یا امر (و نهی) اما بر این دو مورد میتوان بیان عاطفه و احساس را هم افزود. یعنی تبدیل جمله پرسشی به عاطفی. بدین ترتیب جمله پرسشی به سه نوع دیگر جمله تبدیل میشود.
ذیلاً به برخی از مقاصد مجازی جمله پرسشی اشاره میشود.
جمله پرسشی در قالب تشویق
حمیدمصدق: «من اگر برخیزم/ تو اگر برخیزی/ همه برمی خیزند/ من اگر بنشینم/ تو اگر بنشینی/ چه كسی برخیزد؟ / چه كسی با دشمن بستیزد؟ / چه كسی/ پنجه در پنجه هر دشمن دون آویزد؟».
جمله پرسشی در قالب نهی
نصرت رحمانی: «ای خنجر طلایی قدیمی/ در سینه بند او چه میکنی؟!! /گر تاج میفرستی گر تیغ میزنی! ».
جمله پرسشی در قالب توبیخ و ملامت
فروغ فرخزاد: «به من چه دادید، ای واژههای ساده فریب/ وای ریاضت اندامها و خواهشها؟ / اگر گلی به گیسوی خود می زدم/ از این تقلب، از این تاج کاغذین/ که بر فراز سرم بو گرفته است، فریبندهتر نبود؟».
جمله پرسشی در قالب اظهار مخالفت و بیان عجز
نصرت رحمانی: «مردی سپید موی / از من روی بر میتابد/ و هنگام خروج از قاب آینه/ میگوید/ نتوانستی؟ / نه…. نتوانس… ـ/ آری نتوانستم/ اگر مرگ نبود/ زندگی، این چنبر داس کهنه/ چه داشت؟ / آه… چه کرشمهای؟».
جمله پرسشی در قالب طنز و مسخره و تحقیر
فروغ فرخزاد: «دیوم اما تو ز من دیوتری/ مادر و دامن ننگ آلوده/ آه، بردار سرش از دامن طفلک پاک کجا آسوده؟».
جمله پرسشی در قالب تعظیم
احمدشاملو: «کیستی که من/ اینگونه به جِد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ میکنم؟!! / کیستی که من جز او نمیبینم و نمییابم؟!!».
جمله پرسشی در قالب تعجب و حیرت
اخوان ثالث: « و من در حیرتم از اینكه در شهر شما بینم / به هر گامی چراغی هست با نورافكنی پر زور / و شبها باز هم تاریك؟».
جمله پرسشی در قالب اغراق
احمدشاملو: «پس پشت مردمکانت/فریاد کدام زندانی است، که آزادی را/ به لبان برآماسیدهی گل سرخی، پرتاب میکند؟».
جمله پرسشی در قالب منافات و استبعاد
اخوان ثالث: «هوم نبایستی بیندیشم / بس كه زشت و نفرتانگیز است این تصویر/ جنگ بود/ این یا شكار؟ آیا / میزبانی بود یا تزویر؟».
ندا
ندا به معنای خواندن و صدا کردن است ندا را به این دلیل در بخش جملات انشا طلبی قرار دادهایم که با حروفی نظیر، ای، یا، ایا و…. که بعد از منادا میآید از مخاطب خود درخواست توجه را داریم.
مقاصد و اغراض ندا عبارتند از:
۱- اغرا یا برانگیختن ۲- تحقیر شنونده ۳- بزرگداشت شنونده ۴-فریادخواهی یا استرحام ۵- تذکر و یادآوری ۶- تحسّر ۷-شگفتی
شگفتی
احمدشاملو: «ای پریوار در قالب آدمی/که پیکرت جز در خلوارۀ ناراستی نمیسوزد! / حضورت بهشتیست که گریز از جهنم را توجیه میکند».
تذکر و یادآوری
فروغ فرخزاد: «ای زن که دلی پر از صفا داری/ از مرد وفا مجو، مجو، هرگز/ او معنی عشق را نمیداند/ راز دل خود به او مگو هرگز».
فریادخواهی یا استرحام
اخوان ثالث: «حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد/تگرگی نیست، مرگی نیست/ صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است».
بزرگداشت شنونده
فروغ فرخزاد: «ای نگاهت لای لای سِحر بار/ گاهوار کودکان بی قرار/ ای نفسهایت نسیم نیم خواب/ شسته از من لرزههای اضطراب».
تحقیر شنونده
حمیدمصدق: «آهای پدر مگر /گندم چقدر شیرین بود؟ /و سیب سرخ وسوسه را حوا/در دامن فریب چرا افکند؟».
اغرا یا برانگیختن
حسین منزوی: «همتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشد/ ای همه خورشید تو و خاک تو، باران همه تو».
تحسر
فاضل نظری: «ای مرگ میرسی به من اما چقدر زود/ ای عشق میرسم به تو اما چقدر دیر».
لازم به ذکر است که تعداد و تنوع اغراض پنهان در جملات انشایی، محدود به اغراض یاد شده در کتب بلاغی نیست و اساساً برای اغراض ثانوی نمیتوان حد مشخص و محدودی در نظر گرفت.
آرزو
آرزو گاهی محال و غیر ممکن است و گاه روا و ممکن. در عربی به مورد اول تمنا میگویند و به مورد دوم ترجّی.
ادات آرزو عبارتند از کاش، کاشکی، کاج، بو که، باشد که، بود آیا، مگر، شاید، چه بودی و… در زبان فارسی اغراض ثانوی یا معانیِ ضمنی برای آرزو بیان نشده است. لازم به یادآوری است که در فارسی محاورهای میتوان برای آرزو معانی ضمنی جست وجو کرد که در حوزۀ بحث ما قرار ندارد.
منابع و مآخذ
۱. اصول علم بلاغت در زبان فارسی، غلامحسین رضانژاد.
۲. بلاغت فارسی (معانی و بیان)، دکتر احمد گلی.
۳. در قلمرو بلاغت، دکتر محمد علوی مقدم.
۴. فنون ادبی، دکترکامل احمدنژاد.
۵. معالم البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع، محمدخلیل رجایی.
۶.معانی، دکترسیروس شمیسا.
۷. مجموعه اشعار«احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، حمید مصدق، حسین منزوی، فاضل نظری، نصرت رحمانی».
دیدگاهتان را بنویسید