آنیمیسم و تشخیص
آنیمیسم(Animism) و تشخیص (personification ) در شعر و ادبیات
آنیمیسم (Animism)
اصطلاح آنیمیسم به معنی جان و روان است و از لغت لاتین آنیما مشتق شده است و اعتقاد به این است که مظاهر طبیعت صاحب ارواح مستقل هستند، یعنی اینکه هر چیز و هر جسم یک روح دارد. اصطلاح آنیمیسم را در فارسی به معنای روح پرستی، روح پنداری و اعتقاد به ارواح ترجمه کردهاند.
این واژه برای اولین بار توسط ادوارد برنت تیلور انسانشناس و قومشناس انگلیسی و بر اساس پژوهشهایش در زندگی و اعتقادات مردم اولیه به کار گرفته شد و وارد ادبیات انسانشناسی شد. او معتقد است: آنیمیسم ریشه و جوهرۀ اصلی دین است که پایههای اعتقادی بشر را تا به امروز تشکیل داده است. ادوارد تیلور سرچشمۀ دین را، قائل شدن روح و روان برای گیاهان، حیوانات و اشیاء توسط انسان اولیه میدانست. اساسِ بینش و اعتقاد در مذهب آنیمیسم اصالتِ روح است و مقصود از روح، نیروی مرموزی است که در فردِ انسانی و انسانها و همچنین در اشیاء وجود دارد. عقیده و آئین کسانى که در همۀ کائنات، روحى را مستقر میپندارند سبب شکلگیری آنیمیسم شد.
در فرهنگ لغت کلمه « Animism» به روحگرایی ترجمهشده است. ریشۀ این کلمه Animate است به معنی جان بخشیدن و جاندار کردن. کلمۀ انیمیشن هم از این ریشه ساختهشده که معادل نقاشی متحرک است. آنیمیسم وقتی در شعر شاعران تجلی مییابد که شاعر فارغ از بیان تصویر و فراتر از ایجاد شباهت بین دو چیز، آن چیز را عیناً موجودی زنده و پویا میبیند. آنیمیسم نقطهای است که اشیاء و مظاهر طبیعت و موجودات بیروح یا امور انتزاعی، از نو در ذهن شاعر خلق میشود، وجودی شعورمند و زندگی دیگری پیدا میکند که خصوصیات منحصربهفرد خودش را دارد. در آنیمیسم، اشیاء دارای روح و صفات و عطر و بو و زندگی هستند.
سه نوع آنیمیسم را در شعر میتوان ایجاد کرد:
نوع اول، ایجاد آنیمیسم در موجودات زندهای که تصور نوعی شعور ذاتی در آنها ممکن است ، مثل گیاهان و جانوران.
نوع دوم خلق آنیمیسم در پدیدهها و عناصر طبیعت مثل دریا و کوه و آسمان و خورشید و…
و نوع سوم، آنیمیسم یا روح بخشی به اشیاء و ابزار ساخته دست انسان مثل میز و در و خانه و ماشین و ربات و….
اصلاً چیزی که باعث شد آنیمیسم وارد حوزۀ شعر شود به خاطر پیوند با دورۀ اسطوره و برقراری ارتباط با اجزای عناصر طبیعت است که زنده پنداشته شدهاند و این به خاطر تفكر اسطورهای شاعران است و به طورمعمول در ناخودآگاهی قویتر و در خودآگاهی ضعیفتر است. در آنیمیسم صفات و حالات انسانی و جاندار اشیاء و پدیدهها بیان میشود، مثلاینکه آنها واقعاً جان دارند و دارای صفتهایی هستند. همذات پنداری ، نوعی دیگر از آنیمیسم یا شخصیت بخشی است که درنتیجۀ آن نه فقط اشیاء و پدیدهها جاندار انگاشته میشوند یا به آنها شخصیت بخشیده میشود، بلکه نوعی همذات پنداری یا همدلی بین حالات، صفات و رفتار و احساس آنها با شاعر ایجاد میشود.
تفكر و اندیشه جاندارانگاری یا آنیمیسم نوعی برخورد هستی شناسانه شاعر نسبت به دو جنبه مادی و غیرمادی نظام آفرینش است. این باور در ادبیات حالتی را بیان میکند که در آن انگار اشیاء جان و شعور دارند. به همین خاطر شاعر از دریچه خیال به شخصیتپردازی عناصر بیجان در قالب جانگرایی میپردازد. آنیمیسم هم مانند پرسونیفیکاسیون «تشخیص» نوعی بیان خیال پردازنۀ شاعر است. ولی چیزی که باعث تفاوت آرایۀ تشخیص و آنیمیسم، میشود این است که، در تشخیص، با استعاره مکنیه و ردپاي پررنگ تشبیه سروکار داریم . اما در آنیمیسم، این تشبیه صورت کاملاً عینی به خودش میگیرد، بهطوریکه حقیقتاً تشبیهی در درونمایۀ شعر وجود ندارد، بلکه این نگاه هنرمند و شاعر است که همهچیز را جاندار میبیند.
حسین منزوی: به سینه میزندم سر، دلی که کرده هوایت/ دلی که کرده هوای کرشمههای صدایت/ به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک/ به خاکساری دل بین که سرنهاده به پایت».
جانبخشی به دل، با کاربرد خصوصیاتی چون کوبیدن سر، سرنهادن به پای .
فروغ فرخزاد: سلام ای شب معصوم!/ سلام ای شبی که چشمهای گرگهای بیابان را/ به حفرههای استخوانی ایمان و اعتماد بدل میکنی/ و در کنار جویبارهای تو، ارواح بیدها/ ارواح مهربان تبرها را میبویند».
جانبخشی با کاربرد صفت معصوم برای شب.
احمد شاملو: پنجه میساید بر شیشۀ در/ شاخ یک پیچک خشک/ از هراسی که ز جایش نرباید توفان».
جانبخشی به پیچک، با کاربرد خصوصیاتی چون پنجه ساییدن .
قیصر امین پور: اینسوی شيشه ، شيون باران و خشم باد/ در پشت شيشه بغضِ گلوگير پنجره».
جانبخشی به باران، باد و پنجره، با کاربرد خصوصیاتی چون شیون، خشم، بغض کردن.
تشخیص (personification)
در زبان انگليسی، اصطلاح personification از مصدر personify اخذشده كـه خـود نيـز از كلمۀ person به معنی شخص و آدم است. اما در مباحث بلاغی انگليسي اين اصطلاح بر رفتاري هنری اطلاق میشود كه گويندگان در توضيحات خودشان از طبيعت يا اشياء بیجان يا امور ذهنی به كار میگیرند. personification در اصطلاح بيان، آدم گونگی يا تشخيص است كه گوينده یا شاعر به عناصر بیجان يا امور ذهنی خصوصیات انسانی دهد. تشخيص يا انسان پنداری ازجمله آرایههای ادبی است اين آرايه بهنوعی به تفكّر بشر اوليه بازمیگردد چراكه در تفكّر بشر قديم همهچیز جاندار بوده است. در اساطير نشانههایی از اين آرايه وجود دارد و ساخت اسطوره را میتوان بهنوعی با آرایة تشخيص مرتبط دانست.
اسطوره، استحاله انسان است در شيء طبيعی و درواقع برداشتی است که در آن با نگاه نخستین بشر به اشياء طبيعت نگریسته میشود. اسطورهسازی، انتقال روح آدمی است به محيط و دادن همۀ خصوصيات بشر صاحب روح است به اشياء بیروح و جان.
تشخيص در لغت به معنی تمييز و شخصيت بخشيدن هست و در اصطلاح بيان، نسبت دادن صفتهای انسانی به چيزهايی بیجان و انتزاعی است. تشخيص، بخشيدن خصايص انسانی به چيزی است که انسان نيست و يا بخشيدن صفات انسانی بهویژه احساس انسانی به چيزهای انتزاعی است. تشخيص، نسبت دادنِ صفات، افعال، عواطف و احساسات انسان به مفاهيم انتزاعی، اشياي بیجان و عناصرِ طبيعت است و در ادبياتِ غرب از آن با عنوان personification و Vividness تعبير میکنند.
تشخيص به شعر پويايی و تحرک میبخشد، شاعر که باقدرت نافذِ تخيل خود در دل طبيعت رخنه میکند، واقعيت را متصرف میشود و مانند کودکی با جهان اطراف خود زبان به سخن میگشاید و حتی به بیزبانان، زبان و به بیجانان، جان میبخشد. کارهایی که از انسان سر میزند و يا احساساتی که در دل بشر است، وقتیکه به غیر جاندار بخشيده شود، آرايه تشخيص شکل میگیرد. كاربرد آرايۀ تشخيص، شعر را پويا و متحرك كرده و خواننده مجموعهای از تصاوير زنده را پيش روی خود احساس میکند. میشود آرایۀ تشخیص را با آرایههایی چون مراعات نظیر، کنایه و تشبیه ترکیب کرد و به زیبایی شعر افزود.
حمید مصدق: دشتها نام تو را میگویند/ کوهها شعر مرا میخوانند».
شخصیت بخشی به کوه و دشت با صفات انسانی چون سخن گفتن و شعر خواندن.
احمد شاملو: غبارآلود و خسته/از راهِ درازِ خويش/تابستان پير/ چون فراز آمد/ در سايه گاه ديوار/ به سنگينی يله داد/ و كودكان/ شادی كنان/ گرد بر گردش ايستادند/ تا بهرسم ديرين/ خورجين كهنه را/ گره بگشايد/ و جيب و دامنِ ايشان را همه/ از گوجهسبز و/ سيب سرخ و/گردوی تازه بياكند».
شخصیت بخشی به تابستان، و توصیف آن بهصورت پیرمردی مهربان.
فروغ فرخزاد: دیدگانم خیره در رؤیای شوم سرزمینی دور و رؤیائی/ که نسیم رهگذر در گوش من میگفت:/ «آفتابش رنگ شاد دیگری دارد».
کاربرد آرایۀ تشخیص دربارۀ نسیم با نسبت دادن حرف زدن به نسیم.
فاضل نظری: آتشفشانی تازه درراه است، آیا کوه/ آمادۀ عاشق شدن شد؟ شد! مبارک باد».
کاربرد آرایۀ تشخیص دربارۀ کوه با نسبت دادن صفت عاشقی به آن.
منابع و مآخذ
۱. از این باغ شرقی، دکتر پروین سلاجقه.
۲. بیان، دکتر سیروس شمیسا.
۳. دانش نامۀ ادب فارسی، به سرپرستی دکتر حسن انوشه.
۴. در میان بومیان جزایر پولینزی: نقد و بررسی نظریات ادوارد برنت تیلور، نادره استوار.
۵. صور خیال در شعر فارسی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی.
۶. علم ادیان ازنظر تکامل اجتماعی در دنیای کهن، دکتر یوسف فضایی.
۷. طلا در مس، دکتر رضا براهنی.
۸. فرهنگ اصطلاحات ادبی، سیما داد.
۹. مجموعه اشعار«احمد شاملو، فروغ فرخزاد، حمید مصدق، حسین منزوی، قیصرامین پور، فاضل نظری، سهراب سپهری».
Cuddon, J.A. (1979), A Dictionary of Literary termse, NewYork: penguin books.
دیدگاهتان را بنویسید